Saturday, May 4, 2013

بودن یا نبودن مسئله این نیست وسوسه این است



 این روزها خویشتن را به بستر تقدیر سپرده ایم! تا با هر خرسنگی به جدالی نابرابر برخیزیم
 حکایت پناهجویی ست و روزهای پناهندگی! حکایت گریختن از یک نظام بنیادگرا و دچار شدن به بن های پوسیده تر است.   حکایت زخمهای کهنه و خنجرهای تازه است. حکایت نشخار کردن خرزهره است. حکایت  مرتضوی ترین هاست و قصه قاصدان کهریزک های دوباره.  حکایت انفرادی های لاجرم میان مرزهای "ایزین" و "پلیس ترکیه " است. حکایت نداشتن پر پرواز و توان گریز. حکایت جبر به تحمل و گذران است و دردهای بی درمان. حکایت عقده های سرطانی ست و سالها چوب بردگی! حکایت دمل های  چرکی سر باز کرده 


میان این مرزهای ناممکن عبور ، میراث داران  واژه "انسان" و معامله گران بازار "انسانیت" اعتبار بسیاری برای رسیدن به  

کالای "فخر" هزینه می کنند، گاهی هم عده ای دلال و کاسبکار این میان چند شعاری در تایید و رد میراث داران حواله کنند!
 هر از گاهی نمایش و همایش و سرایشی هم هست تا  راویان شکرشکن شیرین سخن بهـــر آن کلاهی دوره بچرخانند و
خلاصه اینکه مکاره ای ست و متاعی  گزاف! که در این اوضاع نابسامان اقصادی، سیاسی، اجتماعی بهره مناسبی را نصیب
 چندی کند و چندی هم قربانی بگیرد. بالاخره خوان رنگارنگ خوراک رنگین میخواهد و شراب سنگین . جان مایه باشد یا آزادی
یورتمه سواران میزبان هم چوگانی بر سر پناهجوی بیچاره گمگشته در میدان به راه انداخته اند که بیا و ببین. گاهی به سوی دروازه های تمدن اروپا شوت میشود و گاهی به سوی مجسمه بلند قامت آزادی 


مرگ را زیستن میکنند آنانکه به وسوسه "آزادی" محکوم به تبعیدهای ناخواسته اند



پ ن: شاملوخوانده هایم در عریان ترین تاریکی تنهایی هذیان میشود این شب ها. شب های بی سرزمین تر از بادها و بوران ها میان طوفانها

No comments:

Post a Comment