Thursday, August 23, 2012

ویار




...حامله ام از حوادث گوناگون



ویار انسانیتی را کرده ام 


 که قحطی شده است


......

Friday, April 20, 2012

تفاوت فرهنگی یا پدوفیلی؟

تجاوز، تعدی و یا تعرض جنسی ؟ کدامیک واژه مناسبی ست در توضیح تخلف جنسی که "حکمت الله قربانی" دیپلمات پنجاه ساله ایرانی در برزیل انجام داد؟
لمس اندام جنسی چهار دختر نه تا دوازده ساله توسط این دیپلمات ایرانی نشانه انحراف جنسیتی، کودک آزاری یا همان پدوفیلی ست  که در اقصا نقاط دنیا جرم محسوب میشود. این جرم که ازچندین ماه تا چندی سال قوانین کیفری و حبس را شامل میشود به دلیل مصونیت قانونی این دیپلمات تا کنون شامل اقدام قانونی نشده است و تنها با پیگیری وزرات خارجه کشور برزیل با توضیحی غیر منطقی از سوی سخنگوی وزرات خارجه ایران مواجه شده که  سوابق این عضو سفارت ایران  را دلیلی بر مبرا بودن وی از این اتهام قلمداد کرده است. در پی اظهارات مهمانپرست، سفارت ایران نیز در برزیل گزارش مربوط به تخلف جنسی این دیپلمات را ناشی از تفاوت های فرهنگی خوانده است!.
آنچه در اظهارات سفارت ایران "تفاوت فرهنگی" نامیده شد در علم روانشناسی "کودک آزاری جنسی" و یا "پدوفیلی"  خوانده میشود.   پدوفیلی   زیر مجموعه "پارافیلیا" یا انحرافات  جنسی ست که ناشی از سرکوب ها وعقده های جنسی و به دلیل عدم آموزش درست و همچنین عدم درک و تفهیم  غریزه جنسی   مبدل به اختلالات  روانی و جنسی میشود .  پدوفیلی  یا "بچه بازی" به ترجیح روابط جنسی با کودکان در تخیل و یا واقعیت گفته می شود. شخص بیمار در پنهان و یا بطور آشکارا  دست به استمناءزده و یا با تحریک جنسی کودک در بازی بی پرده او را مورد تعرض قرار داده وگاها تا حد تجاوز پیش می رود.


نگاهی کوتاه به پرونده های تجاوز به محارم در ایران نشان می دهد کودک آزاری و یا حتی تجاوز به کودکان شامل هیچگونه پیگرد قطعی و قانونی نبوده و نیست. حداقل روند چندین پرونده نشان می دهد حتی پدرانی که به کودکانشان تجاوز کرده اند تبرئه شده و شامل کیفر جزایی نشده اند.سال گذشته اخباری مبنی بر درخواست طلاق زنی به دلیل تجاوز جنسی همسرش به کودک ده ساله شان انتشار یافت که تنها با پذیرش طلاق و حق هضانت فرزند توسط مادر این دادگاه خاتمه یافت و هیچگونه پیگیری و مجازاتی که بتوان گفت درست و دقیق بوده صورت نگرفت.  طبق قوانین جزای اسلامی حکم جزای زنای محارم اعدام است. نمی دانم این بچه مثل یک زن، یک فرد کامل در قوانین جمهوری اسلامی شناخته نمی شد و یا دلیل خاصی برای این تبرئه وجود داشته است. در پرونده ای دیگردختری به نام شقایق زیر سن قانونی بارها و بارها توسط پدرش مورد تجاوز قرار میگیرد اما در نهایت پدر تبرئه شده و دختر که به علت شرایط خاصی تحت حمایت بهزیستی قرار نمیگیرد به خانه بازگردانده میشود . در حقیقت شقایق  دراختیار چنگالهای بیمار و درنده ای قرار می گیرد که این بار به غیر از مشکلات روانی و جنسی ، زخم خورده است و هیچ تضمینی در حمایت از شقایق در برابر پدر بیمارش وجود نخواهد داشت.
میتوان گفت قانونگذاران در ایران برای برخورد با معضل کودک آزاری به صورت جنسی به بند خاصی اشاره نکرده اند و این آسیب و معضل بسیار مهم در قوانین کشورمان جرم شناسی نشده است، پس به طور مشخص جرم انگاشته نمیشود.
اینجاست که میتوان نتیجه گرفت تفاوت فرهنگی منجر به بروز چنین جرمی از جانب یک دیپلمات نیست بلکه تفاوتهای حقوق بشری و نگاه کیفری، حقوقی و جزایی به حقوق کودکان است  که منجر به نادیده گرفتن یک بیماری مبرهن و مشخص آن هم از سوی یک فرد دیپلماتیک میشود. آنچه در قوانین یک کشور خانه و خانواده و حتی فرزندان زیر سن قانونی را حمایت نمیکند و به طورکل از لحاظ  علمی و فرهنگی  و قانونی مورد بررسی، پیگرد و یا حتی تحت پیشگیری یا درمان نیست چگونه در یک محیط   آزاد و بدو  ن موانع سرکوبگرانه کنترل خواهد شد؟



Monday, April 2, 2012

زن ، دیروز، امروز، فردا


زنان، هشتم مارس و طرح مطالبات آنان این روزها بخش عمده ای از مقالات، اخبار و حتی وبلاگ نوشت های بسیاری را به خود اختصاص داده است. ضرورت پرداختن به مسائل زنان در فراز و فرود شعار دموکراسی و برابری خواهی از آن جهت مورد توجه است که جمعیت قابل توجهی از کسر کل جمعیت دنیا شامل تعداد زنان است. این رقم تاثیر بسزایی بر روند اقتصادی، اجتماعی و حتی سیاسی روزمره جهان داشته است و کتمان آن با توجه به رویدادها و اخبار روز دنیا نه تنها ناممکن است که نگاه جنسیتی و تبعیض آمیز به این قشر و صدمات حاصله از آن مستقیما بر تمامی این روندها به طور اثر خواهد داشت. باور این مهم روشنفکران را براین داشته است تا در حفظ تعادل و توازن از طرح برابری جنسیتی به عنوان یکی از شاخه های مهم آزادی و دموکراسی بیشتر از پیش یاد کنند. اما از طرح تا عمل و میان شعار تا انجام فاصله از کره ای ست به کره دیگر.

نگاهی گذرا به تیتر اخبار در سالی که گذشت حکایت از پویش بسیار عرصه زنان در کل دنیا دارد. از فرانسه تا سوئد ، انتخابات و نقش زنان فمنیست ، از مصر و تونس و یمن تا عربستان صعودی، از کشف حجاب تا اعتراضی عریان، از حق رای تا رانندگی زنان در عربستان ازممنوعیت چند همسری در لیبی تا رهبری زنان در انقلاب یمن از برهنگی زنی در اعتراض به نحوه تبلیغات انتخاباتی زنان در مصرتا کمپین مبارزه بر علیه خشونت در مالزی همگی نشانه هایی پررنگ از تغییراتی سریع در دنیایی ست که برای رسیدن به آرمانهای برابری جنیستی بی تابانه می شتابد.


در این میان زنان ایرانی زیر فشارهای شدید سرکوب، همچنان آهسته و پیوسته شاید در سکوت خبری و شاید در بازتاب هایی گذرا همچنان سعی در برداشتن گامهایی موفق دارند. گزارش کوتاه و نه چندان عمیق احمد شهید گزارشگر حقوق بشر در سازمان ملل اشاره ای ست به گوشه ای از این فشارهای بی امان و درمقابل مبارزات زنانی که حتی پشت میله های زندان از پای ننشسته اند.نسرین ستوده به عنوان وکیل و مدافع حقوق زنان و کودکان تنها سمبلی ست از بیدادی که بر زنان ایران میرود؛ کسی که جرمش تنها دفاع از حقوق حقه است و مجازاتش نه تنها ممنوعیت دفاع که حبس ده ساله می باشد. آمار نه چندان کامل زنان فعال زندانی در ایران و احکام و وضعیت آنها در گزارشات فعالین حقوق بشر و بالا رفتن تعداد آنها و موج دستگیری های بی امان، وضعیت بند نسوان و چگونگی برخورد دستگاه قضایی با این قبیل بازداشت شدگان شرح تمایل حکومت به سرکوب تمامی زنانی ست که در راه برابری ، آزادی و دموکراسی گام برمیدارند. آنچه قبل از انتخابات دو سال پیش در اعتراضی مدنی توسط کمپین یک میلیون امضا شکل گرفت در زمان انتخابات با حضور زهرا رهنورد و فاطمه کروبی در کنار کاندیداهای ریاست جمهوری و آرای سبز زنان ایرانی و در نهایت با شهادت ندا آقا سلطان و حضور فعال و پررنگ زنان در اجتماعات اعتراض آمیز تا رهبری تشکل های معترض دانشجویی و غیر دانشجویی به اوج خود رسیده تا امروز همچنان ادامه دارد.


امسال هشتم مارس سال 2012 برخی از فعالین جنبش زنان با اعلام عدم رضایت مبنی بر وقوع جنگ در ایران احتمال صدمات وارده به زنان و کودکان را مورد توجه قرار داده و از اثرات مخرب ناشی از آن به عنوان فقر، آوارگی و ویرانی یاد کردند. این گروه از زنان فعال با اشاره به این که هیچ گونه تغییری در احکام و مسائل تبعیض آمیز مورد اعتراضشان در ایران صورت نگرفته تاکید کردند تاریخ ملت‌ها نشان داده است که ارزش‌هایی چون صلح، حقوق بشر، حقوق زن، امنیت و ثبات توسط جنگ و مداخله کشورهای بیگانه هرگز به دست نمی‌آید.

همچنین یک روز قبل از هشتم مارس امسال بهاره هدایت برنده جایزه هرالد ادلستام سوئد به دلیل "شجاعت فوق العاده و تعهد به عدالت فعالانه در برابر نقض حقوق بشر در ایران" شد. پیش از او شیرین عبادی، نسرین ستوده، محبوبه عباسقلی زاده برنده جایزه صلح نوبل ، جایزه آزادی قلم باربارا گلداسمیت ونخستین برنده جایزه کمیته بین‌المللی حقوق بشر ایتالیا و همچنین جایزه "یوهان فیلیپ پالم" برای آزادی اندیشه و مطبوعات از بنیاد شورندورف ایالت بادن - وورتمبرگ آلمان بوده اند.

اشاره به گوشه ای از فشارها و سرکوب تا افتخارات و جوایز بین المللی تاکیدی کوتاه بود بر حضور هنوز زنانی که میکوشند در تداوم راه مبارزات زنان برابری خواه از هیچ فرونگذارند باشد که در احقاق یک دموکراسی گام به گام در کنار مردان برای فردایی برابر تر نقش بسزایی داشته باشند.

Saturday, February 25, 2012

آیا این شورای منتخب یا منتسب می تواند؟


روزهای نزدیک به انتخابات، بحث تحریم آن، شرایط رقت بار اقتصادی، تحریم های کمرشکن بین المللی، موج شدید دستگیریها، صدور احکام بی اساس یکسالگی حصر غیرقانونی رهبران مردمی جنبش سبز همگی حاکی از شرایط بحرانی داخلی است. بحرانی که در طول سن جمهوری اسلامی به اوج خود رسیده و در نهایت مهاری از سوی حکومت لجام گسیخته و بی پروا صورت نمیگیرد. این میان مردمی که از حاکمیت سرنوشت خویش محروم هستند  پرتلاطم و بدون داشتن ابزاری درست در مقابله با نظام دیکتاتوری که هرگونه حرکت غیر دلخواه را به ناجوانمردانه ترین شکل ممکن سرکوب میکند نظاره گرانی را می مانند که از هرنسخه ای برای درمان این دمل بیش از حد چرکین شده استقبال می کنند تا شاید راهی به رهایی بگشایند.
پس از حصر رهبران جنبش اعتراضی مردم و ضمن سرکوب شدید کنش ها و اعتراضات، شورایی به نام شورای هماهنگی سبز امید اعلام موجودیت کرد. نگاههای پرسشگر بسیاری که در حمایت از یک ایدئولوژی روشن و شفاف برای رسیدن به حداقل های دموکراسی این شورا را بررسی و جویا شد بدون پاسخ روشنی تنها تشویق به همراهی و پیروی از گروهی شد که نه تنها برگزیده آرای مردم نبود که هیچ گونه قدمی در روشن ساختن اعضا، پیشینه و حتی ایدئولوژی اعضای خارجی و داخلی اش از خود نشان نداد. 
این میان بهانه امنیت اعضا در داخل ایران دستمایه انتقادات بسیاری شد که هنوز به طور واضح و مبرهن پاسخی در خور نداشته است. با در نظر گرفتن دیکتاتوری که سالها بدون نقاب و بی پرده بر سرنوشت مردم سایه افکند لبیک گفتن به چهره هایی که پشت ابرهای شک و تردید همچنان به صورت یک علامت سوال بیانیه صادر میکنند کمی غیرعقلانی و غیردموکراتیک به نظر می رسد، برای باور غیرعقلانی بودنش نیاز به مطالعات سیاسی و حتی تعریف گزینه های دموکراسی نیست; تنها با اشاره به انتخاب مردم و حق شهروندی آنان در حمایت از منتخبانشان کافی ست که گزینه غیر مردمی بودن اعضای این شورا برهمگان فاش شود. ضمن این که پاسخ به معرفی اعضا بارها و .بارها از سوی حامیان این شورا و حتی تنها نماینده معرفش همیشه بی جواب بوده است یارگیری مشخص و بی پرده موافقان و مخالفان این شورا حکایت از مرزبندی های تشکیلاتی دارد که در زمان حضور میرحسین موسوی و مهدی کروبی به نام  "متکثر بودن جنبش مردمی"  نفی شده است. بیانیه های این رهبران در اعتراض به اعدامها و دستگیری ها نشان بارزی از نفی مرز بندی بین موافقان و مخالفان اصلاحات است. با توجه به اینکه این شورا درغیاب این دو تن اعلام نمایندگی از سوی میرحسین موسوی می کند و مدعی ادامه راه اوست این سوال پیش می آید که چگونه بدون در نظر گرفتن مشخصه های بسیار ساده " خواسته مردم " ، " متکثر بودن جنبش " و " حق تعیین سرنوشت " و در نهایت " شفافیت " در انجام هرگونه اقدامی  خود را نماینده این شعارهای به یاد مانده از ستادهای انتخاباتی موسوی میداند؟
بانگاهی گذرا بر بیانیه های شورای هماهنگی راه سبز امید و بررسی اتفاقات پس از آن به روشنی میتوان دریافت که نامشخص بودن اعضا ، پیشینه و ایدئولوژی شان در مقام رهبری یک جنبش، نداشتن هدف معین و از پیش تعریف شده، عملکرد ضعیف و حداقل نسبی این شورا سبب ایجاد شکاف و اختلافات بسیاری میان احزاب و  گروه هایی شد که قبل از ظهور این شورا با توجه نداشتن باورهای یکسان  در یک هدف مشترک به  یک سمت و سو گام برداشتند.
 دراولین قدم جدا کردن مجتبی واحدی از این تشکیلات بزرگترین ضربه ای بود که دوستان اصلاح طلب به خود این شورا و بعد به اتحاد فعالین سیاسی و منتقدان حکومتی زدند. پس از آن با صدور بیانیه ها یکی پس از دیگری مورد نقد مردمی قرار گرفت که نه بیانیه دهندگان را انتخاب کرده بودند و نه در صدور این بیانیه ها خود و یا نمایندگانشان نقشی داشتند. پس از گذشت یک سال از حصر موسوی و کروبی نه تنها این شورا در شکستن این زندان غیرقانونی نقش موثری نداشت که همچنان به روند یک سویه تصمیم گیری بدون در نظر گرفتن پتانسیل های موجود ادامه می دهد. گرفتن روزه در مقابل اعتصاب غذا و پایین آوردن سطح اعتصاب در حد روزه ، اعلام اعتراضات بدون واکنش، الله اکبر سکوت و یا راهپیمایی سکوت کمک به سرکوب هرچه بیشتر و ایجاد موج رعب و خفقانی بود که منجر به یاس و ناامیدی شد. بیست و پنج بهمن امسال یعنی سال نود دوسال پس از تجربه اعتراضات گسترده خیابانی و مشاهده بازتاب خبری آن در دنیا دل به جمعیتی خوش کردیم که به بهانه روز ولنتاین و یا خرید مایحتاج از ترس فقر و قحطی ناشی از تحریم در پرتردد ترین ساعات روز در خیابان قدم می زدند. جالب اینجاست که مدافعان این شورا با نوشتن جملاتی سعی در بزرگ جلوه دادن این حرکت دارند که باورش در حد افکار کودکانه مضحک به نظر می رسد. به عنوان مثال دوست اصلاح طلبی درفیس بوک خود نوشته بود" جمعیت کثیری که با نگاه های اعتراض آمیزش پایه های دیکتاتوری را به لرزه افکند و یادآور شد که ماهنوز زنده ایم و امیدواریم". نه اینکه بیان این جملات اغراق آمیز به کسی صدمه ای وارد کند اما برای آنهایی که اعتراض را تجربه کردند دستمایه خنده ای تلخ از افول قدرت جنبش است.
 با وجود نقدهای به جا و حتی به قول دوستان بی جایی که به شورا شد بدون بررسی اثرات مثبت یا منفی و حتی نتیجه گیری از کنش و واکنشها، این شورا مجددا فراخوان پیاده روی در خیابانهایی را می دهد که با مشخص کردن مسیرها تنها کمک شایان ذکری به شناسایی فعالینی میکند که تا به امروز از چنگال دستگیری گریخته و یا رها شده اند. بگذریم که بیست و پنج بهمن ثابت کرد این شورا بدون نظر گرفتن گرایشات سیاسی و قدرت واکنش مردم سبب دستگیری حتی رهگذرانی شد که از وجود چنین تجمعی بی خبر بودند! باور این که قشر بسیار عظیمی از مردم دسترسی به اخبار روز ندارند برای این شورا ملموس نیست.
 دلخوش کردن به جمعیت چندصد هزار نفره در برابر میلیونها نفری که در ایران زندگی می کنند نشان از محاسبه نکردن خطرات احتمالی برای کسانی را دارد که به هر وسیله ای خبر این تجمعات به گوششان رسیده است. بعد از فراخوان پیاده روی که تجربه اخیر نشان داد حتی بازتاب مطبوعاتی بالقوه ای نداشته ، دعوت به حضور در خانه به نشانه اعتراض یکی دیگر از نشانه های ضعف عملکرد این شوراست. این که خانه نشینی چه اثری جز خالی شدن خیابان خواهد داشت بحث دیگری ست که با درنظر گرفتن مقوله اعتصاب عمومی و روشن بودن مراجع اعلام اعتصاب و هماهنگ بودن همه گروه ها و در برگرفتن جمعیتی موافق که با آنچه گفته شد شورا این جمعیت را با خود همراه نکرد امری ست ناممکن که آینده به زودی پرده از این واقعیت دردناک برخواهد انداخت.در این کشاکش  آمار دستگیری فعالین حتی مدنی نشان از ممتد بودن خط سرکوب وعدم هراس دستگاه از اعمال حداکثری خشونتی ست که مرزمشخصی در اعمال آن از سوی دستگاه حاکم تعیین نشده است. آیا واکنش مناسب و درخور این اندازه سرکوب تنها پیاده روی و سکوتی ست که نهایت آن دستگیری های مجدد خواهد بود؟ آیا حد واندازه اعتصاب در یک فراخوان ساده است؟ آیا این فراخوان ها تا به امروز مثمر ثمر بوده است؟ 
شاید با درنظر گرفتن نقدهای وارد به عملکرد شورایی که خود را نماینده مردم میخواند تعیین میزان پتانسیل واکنش و همینطور بررسی کنش های مناسب و به جا کار سختی نباشد. مدتی پیش کنگره ملی توسط مجتبی واحدی برای بار چندم پیشنهاد شد. پیشنهادی که به جای نقد و بررسی درست، تنها تخریب و به باد فراموشی سپرده شد. این که شورای هماهنگی راه سبز امید میتواند نماینده افکار و گروهی منتسب به اصلاح طلبان باشد نه تنها قابل انکار نیست که در قالب یک تشکل منتخب تنها از سوی یک گروه خاص در کنگره ای ملی و متشکل از هر عقیده ای وایدئولوژی میتواند مدافع دیدگاههای قشر منتسبش باشد. اما این که خود را رهبر قشر عظیمی از مردمی که هیچ شناختی نسبت به آنها ندارند معرفی کنند، خود آغاز انحصار و سرانجام دیکتاتوری ست که امنیت یکی از بهانه های تکراری این نوع دیدگا ه است. جمهوری اسلامی سالها با شعار اقدام برعلیه امنیت و یا به مثابه امنیت امکان این بازی سیاسی را از نوظهوران سلب کرد. با توجه به کثرت اپوزسیون میتوان گفت درکنار هم قرار گرفتن ذره ذره  این پتانسیل های  کوچک و با حضور نخبگان هر دیدگاه،  قدرتی درخور توجه رقم خواهد خورد که شاید در کارشناسی کردن درست مبارزات طولانی ، هدفمند و از پیش تعیین شده مورد استقبال بیشتر و بهینه تر قرار خواهند گرفت. در حقیقت دموکراسی سلب شده و مورد تقاضای ملت درآغاز اتحاد و درنهایت باور حضور مخالف است و کنگره ملی تنها راه حل برون رفت از بحران این روزهاست. کنگره ای که حتی میتواند در این سردرگمی  با اعمال نفوذ در مجامع بین المللی و بیان خواسته های مردم ایران مانع از جنگ ناخواسته ای شود که این روزها گام به گام به آن نزدیک تر می شویم. به طور حتم شورای هماهنگی به تنهایی قادر به توقف این جنگ سرنوشت ساز و شوم نخواهد بود.

Monday, February 20, 2012

این عاشقان شب شکن







مانده ام از دردی که مسعود از ضربه کوبیده شدن پرونده بر سر مهسا کشید بگویم یا از نجابت مهسا در زمانی که سر مسعود را جلوی چشمان ناباور عاشقش به دیوار می کوبیدند؟ 
مانده ام از فریاد" خدا به من صبر بده" مهسا بگویم یا از شب ناله های مسعود؟ 
مسعود را چه خواهد شد وقتی بشنود مهسا کجا خواهد بود؟ 
باز هم خواهد نوشت؟" آقای دادستان تنها گناه مهسا زندگی مشترک با من است؟"

مانده ام برای معصومیت مهسا بگریم یا مظلومیت مسعود؟
آقای دادستان جرمشان فهمیدن است، گریستن است، فریاد کشیدن است، زنده بودن است!! 
گیرم به جرم زندگی حبس شان کردی، گیرم میان نرده و شیشه و زنجیر مانع و دیوار شدی با بوسه باران در رویاها چه خواهی کرد؟

مهسا جان می دانم میان گلستانی از آهن و دیوار پرنده بی تابی که در سینه ات پرپر می زند سبکبال تر از دغدغه های لاجرم روزمرگی، بی هیچ شبهه ای در نورانی ترین باور وصل به سوی مسعود پرخواهد کشید...
مهسا جان می دانم ماه گونه در آسمان عدالت خواهی درخشید آنجایی که از حکم کاغذی حاکمیت به حکم حقیقت پناه بردی!
شب شکن نام تو سحربرانگیز است...

Tuesday, January 31, 2012

زنی این روزها

به  چشم خود میبینم زنی در من می میرد ومن هیچگونه نمیتوانم نجاتش دهم
به گوش خود میشنوم صدای پی در پی شکستنهایش را
به دست خود می سپارمش به زمان
ومن در من میشکند تا منی نو آغازی دوباره را سرودی سازد 
 شاید خسته ، شکسته اما نشسته در قلب زنانی که نام مادر را مصلوبانه زیسته اند



...به چشم خود می بینم زنی کوچک از من میشکفد 
زنی از تبار زنانه های لجام گسیخته من 
 رو به بیکران بودن گام مینهد تا بلوغی دوباره را خون بگرید 
و من 
 تنها نظاره گری هستم  عصیان زده 
واژگون شده در مردنی تدریجی
که باقی خونی  را ذره ذره خرج     
کودکانه های معصومانه  میکند 
شاید روزی در رگهایی پر از شور رهایی
زیستن را زیسته بود


این روزها واژه در من خشکیده
 خنیاگر مرگ را میمانم


این روزها جای تازیانه ها دیگر درد نمیکنند


این روزها
برف می آید
برف سپید
برفی که  سپیدیش به حد سپیدی لباسی که سرنوشت به تنم کرد مشمئز کننده ست
...برفی که مرا مرد 
آن برفی که مرا مرد 
از سردی بی نهایتم ، ازقندیلهای درونم به جستجوی  آتش نشسته
 واین روزها
... مرا ذوب میشود تا بمیراندم دراین کنج بی امان تنهایی






و به قول دوستی )شاید تولدی ققنوس وار دراین تنهایی)
ققنوسی جوان که بلوغ را با من در این زندان به مرور نشسته...