Wednesday, November 30, 2011

اشغال سفارت انگلیس

دیروز هشت آذر سال نود یکبار دیگر تاریخ تکرارشد! " اشغال سفارت انگلیس "توسط  عده ای دانشجوی تندرو و البته همراهی  اراذل و اوباشی که میتوان گفت  نقش بسزایی در نشان دادن توحش اشغال کنندگان به دنیا داشتند ودر حقیقت اوج کنشهای غیرمتعارف سردمداران حکومت، ایران را بار دیگر در صدر اخبار دنیا قرار داد.این میان آمار موافقان ومخالفان این حرکت نامتعارف در مواجهه با مسائل ومعضلات دیپلماتیک چند درصد واز چه قشری هستند همچنان نقطه کوری ست که بار دیگر نام ایران و ایرانی را تحت الشعاع قرار میدهد.
درحقیقت استفاده از عنوان دانشجوی معترض در اخباری که اول از سایتها و کانالهای حکومتی پخش شد گامی در جهت  مخدوش کردن چهره دانشجو ودر مقابل  تحت الشعاع قرار دادن آمار موجهی از قشر تحصیل کرده در حرکتی با عنوان "اعتراض" وبه شکل غیرقانونی "اشغال" بود.تنها با نگاهی گذرا به عکسهای منتشر شده از سایتهای خبری معتبری چون بی بی سی میتوان به این باور رسید که نه تنها عنوان دانشجو که مدافعان و موافقان جنبش سبز هدفهای بسیارواضحی در برنامه اشغالگران سفارت بوده است. استفاده از شال سبز توسط مهاجمان و اشغالگران  که نماد  جنبش سبز میباشد سیاستی بوده  است در جهت همراه نشان دادن قشری از مردم ایران  که پیش تر  در اعتراضات مدنی شان شهره دنیا شده اند. این میان استفاده از چوب وچماق وهمچنین به آتش کشیدن خودرو و شکستن پنجره ها ازجمله رفتارها و خشونتهایی ست که نام  دانشجو،معترض و حتی جنبش مدنی مردم ایران را نشانه میرود.
امروز نه آذر سال نود دیوید کمرون نخست وزیر بریتانیا در واکنش به اشغال سفارت این کشور در ایران گفت:ما اقدامی سختگیرانه را در واکنش به رفتار شنیع و شرم آور ایرانی ها بررسی خواهیم کرد ." ! در پی اظهارات این مقام بریتانیایی کارکنان سفارت ایران 
.در بریتانیا اخراج شده و سفارت نروژ در ایران به دلیل عدم امنیت کارکنان تعطیل شد.
آلمان سفیر خود را فراخواند و ویلیام هیگ وزیر امور خارجه بریتانیا اذعان داشت:    همه سفرای ایران در کشورهای اروپایی احضار شده‌اند


Monday, November 21, 2011

نگاه ایرانی به عریانی دختر مصری


انتشار عکس برهنه علیا ماجده المهدی  دختر مصری بیست ساله ای که در واکنش به اتفاقات اخیر و محدودیت های زنان  در مصر دست به عریانی زده بود،واکنشهای گوناگونی  درفضای مجازی ایرانیان بهمراه داشته است..نگاه مذهبی یا حتی اخلاقی، انتقادات فمنیستی  حمایت مردان و انتقادات فرهنگی به این کنش بسیار متفاوت بود .قضاوت مثبت بودن، رادیکال بودن ، حمایتها و مخالفتها مقوله ای است محال! با توجه اصول آزادی و دموکراسی میتوان گفت تمامی این دیدگاهها تا جایی  که سلامت و منافع شخص یا حتی گروه دیگری را به خطر نیانداخته محترم است .اما مروری برآنها میتواند چشم انداز خوبی باشد به زاویه دید امروز جامعه ایران تا در ترمیم و حتی ترغیب نقاط منفی ومثبت آن بکوشیم .  .
 تقریبن میتوان گفت اولین واکنشها از سوی دوستانی باگرایشهای مذهبی صورت گرفت.کوهزاد اسماعیلی درتحلیل لینک اخبار این واکنش نوشت:
"ایده ئولوژی ها غیر اخلاقی اند. انسان ایده ئولوژیک  به هستی از زاویه آگاهی کاذب خودش نگاه می کند. عقلانیت ، عدالت ، اخلاق آن باید و نبایدی است که این ایده ئولوژی می طلبد ! اغلب قرائت های فمنیسم ، ایده ئولوژی هایی به غایت خطرناک و به غایت غیراخلاقی!  وی در ادامه اینطور توضیح داد که" دقیقا همین هراس است. در فایده گرایی اخلاقی شما آنچه را اخلاقا روا می دارید که به کمینه کردن درد و بیشینه کرد خوشی برای جامعه کمک کند. پاسخ من به این سوال که آیا این رفتار دردی از جامعه مصر کم می کند یا به آن جامعه خوشی بیشتری می رساند واضح است. چنین رفتاری تنها و تنها به کمینه کردن خوشی و بالا بردن درد یک جامعه کمک می کند. رفتاری که فعالان حقوق زنان را هم به مشکل می اندازد و به نفع بنیادگرایان اسلامی است. من از دیدگاه خودم این رفتار را یک رفتار غیر اخلاقی می دانم چرا که با بی مسئولیتی افراد زیادی را در جامعه به مشکل انداخته .." وی در ادامه اذعان داشت:برای یک فرد دین دار و از منظر اخلاق دینی اصولا حقی به نام تملک بر بدن وجود ندارد. اصلی ترین مولفه اخلاق دینی رضایت خداوند متعال است. "
زهرا در پاسخ به تحلیلهای کوهزاد نوشت:"آزادی٬ یعنی همین . کسی مایله عکس‌های لخت‌اش رو توی وبلاگش بذاره. قرار هم نیست که هر کسی بیاد دربارش قضاوت اخلاقی بکنه و از منظر خودش٬ محکومش کنه با بدترین کلمات. اساسا فمینیسم جنبشی هستش که برای احترام به تنانگی زنانه درست شده. زیر همین عکس‌ها٬ عکس یک مرد لخت هم هست. چرا کسی به اون اعتراض نداره؟ بدن لخت این زن مصداق بارز تابوشکنی توسط سوژه‌ای است که تلاش می‌کنه چارچوب نظام مسلط رو بشکنه..  من در فقه اروتیسم نمی بینم. تنها یک سری تکالیف مذهبی می بینم. .موضوع اینه که کلن تعریف ما از اخلاق متفاوته. تو از اخلاق تعریف فقهی تکلیف محور داری که انسان منشا اون نیست. تعریف من از اخلاق٬ تعریفیه مبتنی به حق انسان به عنوان یه موجود مختار. طبق این تعریف ان عمل این خانوم به هیچ وجه غیر اخلاقی نیست". 
و نگین ازوی پرسید:"کوهزاد جالب‌ترین نکته که تو این بحث‌ها نظر من را گرفت این بود که تو گفتی‌که اصلا وبلاگ این خانوم را نگاه نکردی. از خودم می‌پرسم پس اصلا بحث راجع به چیه؟" وی همچنین در اشاره به "چالش کشیدن ارزش های فرهنگی در منطقه" گفت:"خب پخش این عکسا با ارزش‌های بسیاری از مردم منطقه ما مغایرت داره. این دختر هم واسه همین فکر می‌کنم این کار را کرده. میخواسته این ارزش‌های اخلاقی‌عمومی‌را به چالش بکشه. شخصاً وبلاگ این دختر خانوم را خوندم. تاثیر زیادی روم نداشت. شاید چون شبیه این کارها را خیلی‌در اروپا میبینیم و دقت نکردم که بستر مخاطبش خیلی‌با اروپا متفاوته. حالا که میبینم چقدر همه شرّ کردند و چقدر موضوع بحث بر انگیز شده، فهمیدم که این دختر به هدفش رسیده و دقیقا موفق شده ارزش‌های عمومی‌منطقه‌ای که توش زندگی‌میکنه را به چالش بکشه و از بدن لخت خودش برای اینکار استفاده کرده! ... خندم میگیره ... این "بدن زن" چه قدرتی‌داره ... انگار که دنیا به دور آن میچرخد "
درجواب تمام این پرسش و پاسخها کوهزاد بر مواضعش همچنام سخت پافشاری کرد که"فکر کنم باید دیر یا نزدیک با شمشیری گداخته به جنگ ایده ئولوژی ای به نام حقوق بشر برویم."
 این میان آرش بهمنی در جایگاه یک روزنامه نگار با تفسیر فلسفی عریانی از زبان نویسندگان ناظری به  آزادیهای شخصی بوده  و عریانی را راهی برای ابراز این آزادی و مبارزه در بدست آوردن آن دانسته است . به باور او همانطور که نگین هم  اشاره کرده بود علیا در اعتراض به اتفاقاتی که در مصر رخ میدهد موفق بوده ، نگاه مخاطبان و توجه رسانه ها را کاملن به خود معطوف کرده است.  
علی عبدی  به عنوان یک آنارشیت نخست به بعد هنری اعتراض نگاهی دیگردارد وضمن تحسین شجاعت این دختر مصری میگوید"نکته ا ی  که به نظرم دارد مغفول می ماند این است که بحثِ اصلی متأسفانه درباره «برهنه بودن» علیاست در حالی که می بایست تلاش شود بحث به «ارزش هنری» کاری که کرده است تغییر فاز بدهد. یعنی می بایست درباره ی «خودِ اثر» بحث شود تا این که «فلانی برهنه است و جلوی دوربین ایستاده.» تأکید بر برهنه بودنِ علیا ساده سازیِ هنری است که به نمایش گذاشته است. می توان درباره ی رنگ ها، اِلِمان های اثر، نورِ تصویر و امثالهم صحبت کرد. اگر چنین کنیم هم به علیا کمک کرده ایم و هم حربه را از دست به اصطلاح اخلاق گرایان ربوده ایم"-
درست در همین راستا می نا خانی تحلیلی منتقدانه به نحوه هنری این اعتراض دارد:
"به عنوان کسی که خودش با هنر اعتراضی آشناست چنین نظری درباره کار او دارم :به نظر من باید در مورد این حرکت قبل از موضع گیری تامل کرد. تابو شکنی تعریف خودش را دارد! هنر متعهد و هنر اعتراضی تعریف خودش را دارد. باید به این اندیشید که ایا حرکت ماجده او را مشخص تر کرده است یا اکتش را! اگر شخص او در حال حاضر محور بحث ماست پس اتفاق اشتباهی این وسط رخ داده! چه از طرف او و چه از طرف مخاطبانش! به نظر من وقتی چنین حرکت رادیکالی قرار است انجام شود مثل تابوزدایی از عریانی در جهت مبارزه با نگاه سکسیتی جامعه، شما نمی توانی بستر فرهنگی مذهبی آن جامعه را فراموش کنی. در چنین جامعه ای مرزهای بین یک عکس پورنو و یک عکس اروتیک حتی بسیار نازک تر از حد معمول هستند. عکس ها باید طوری گرفته می شد که به جای اینکه مخاطب فکر کند این تن لخت ماجده است، به این فکر کند که یک تن لخت چیزی فراتر از یک ابژه ی جنسیست. از نظر من در جوامع اسلامی که نگاه جامعه حتما نگاه سکسیستیست، شما نمی توانی با عرضه ای چنین ضعیف و خالی از خلاقیتت از بدن لختت یک حرکت اوانگارد فمینیستی یا یک کنش فرهنگی ایجاد کنی! بلکه ممکن است نتیجه کاملا بر عکسش را بگیری و حتی به فضای دو قطبی میان زنان و مردان آن جامعه دامن بزنی! شما تنها با خلاقیت می توانی از یک تن عریان در برابر دوربین عکاسی یک اکت هنری اعتراضی بسازی که در جهت تابوزدایی از بدن به عنوان خاستگاه اروتیسم و مبارزه کردن با نگاه سکسیستی در جامعه ات باشد"
از آنجایی که این خانم مصری خود را فمنیست معرفی کرده بود واکنشهای فمنیستی گوناگونی به همراه داشت:
 حمایتهای گفتاری علی عبدی به عنوان یک مرد فمنیست و دانشجوی       تا تحلیلهای به جای شهاب الدین شیخی فمنیست و تحلیلگر مسائل زنان  و حتی تفسیرهای فلسفی آرش بهمنی  نشان از حمایت و شکسته شدن نسبی تابوی عریانی یک زن در جامعه مردان ایرانی بود. دیرزمانی نیست که زاویه دید معدودی از مردان به عریانی زنان از جنسی دیگراست. تاریخ نشان داده که برچسب فاحشگی در عریانی  سالها برباور مردان ایران سایه افکنده بود. 
اما به باور مهشیدراستی وبلاگ نویس فمنیست باید با تردید به این حمایت مردان نگریست. وی در توضیح دیدگاهش پرسید:"اگر این دختر یک زن ٦٠-٧٠ ساله بود ، با نزدیک به ٣٠-٤٠ کیلو اضافه وزن ، آیا این کآر او همینقدر حمایت و عکسهایش همینقدر محبوبیت پیدا می کردند ؟ و در همین سطح همه گان در انتشار آنها تلاش می کردند ؟بارها دیده ام که تعدادی از مردان در حمایت از مطالبات زنان ، به ظاهر زنی که با او در صحبت هستند بیشتر توجه می کنند تا به خواسته هایش و گفته هایش ! مثل آقایی که می گفت : شما فمینیستید ؟ آی من به قربون هر چی فمینیسته ... راستی پیام دختر مصری چه بود ؟ و اگر این دختر زنی میان سال ، و میان وزن بود ، همینقدر پیامش تاثیر می گذاشت یا همچنان مهم این است که چه کسی می گوید به جای این که چه می گوید ؟" وی در ادامه گفت:اگر میشد به نگاه اجتماع به زنان اعتماد کرد این اجتماع همین که هست نمی بود.آقای نوریزاده در کنفرانس برلین در مورد پروانه حمیدی که نیمه برهنه شده بود گفت : همچی مالی هم نبوده...فکر میکنید آقای نوریزاده اگر مثلا کسی با اندام دختر مصری در آنجا برهنه می شد سر از پا نشناخته نمیدوید وسط و از او حمایت نمیکرد؟
در واکنش به سوال مهشید ، شهاب به طور مفصل توضیح دادکه:"من کاملا قبول دارم که سهم عظیمی از توجه و مراجعه به وبلاگ خانم «عالیه المهدی» به خاطر دیدن بدن لخت ایشان بوده است. این را هم قبول دارم که بدن برساخته شده بر پایگاه میل مردانه، مورد توجه و تحسین مردسالاری قرار می‌گیرد و منکر برخوردهایی هم که اشاره‌کرده‌ای و آن‌هایی نیز که تا به این حد رسمی نبوده، نیستم و تایید و تاکید می‌کنم رویشان. اما چند نکته به نظرم می‌رسد که در خود استاتوس تو بیان‌گر همین موضوع از دید خودت می‌باشد.
نخست این‌که مقایسه‌ات به نظرم قریب به صددرصد، «قیاس مع‌الفارق» است. زیرا از دید من برخورد این خانم مصری و «انتشار» عکس‌های‌اش در وبلاگش، با توجه به دلایلی که در مطلب خودم نوشته‌ام یک « کنش» سوبژکیتو و خودآگاه و دارای خاستگاهی از خودآگاهی سکسوالیته و اقدام برای در اختیار گرفتن سرنوشت تن بوده است..
اما ماجرای برلین اولا « کنش » نبودم و «واکنش» بود. به نظر من یک برخورد «کینه‌جویانه» از سوی برخی فعالان سیاسی و نه فیمینست اتفاقا، در برخورد با شرکت‌کنندگان کنفرانس برلین بود که برای آن‌ها مشکل پیش بیاید. در واقع یک نوع مونوپول کردن فعالیت خارج از کشوری در سال‌های قبل از ۱۹۹۷ انگار در تصور برخی دوستان بوده و هنوز هست که حتا امسال در همین کنفرانس سالیانه‌ی زنان در هلند نمونه‌هاییش را خودت شاهد بودی که با ما می شد. انگار جای آن‌ها را گرفته‌ایم. منی که هیچ کاره نبوده‌ام و هیچ فعالیتی نداشتم بارها از سوی دوستان خارج از کشوری متهم می‌شدم به این‌که حتما یه سری زیر سرها هست که بازداشت نمی شوم. آن زمان‌هم این اندیشه و تفکر وجود داشت که چرا شادی صدر بازداشت نمی شود، چرا مهرانگیز کار بازداشت نمی شود.. چرا اکبر کنجی بازداشت نمی شود و به ویژه اکبر گنجی که همیشه حرف و حدیث و واقعیت‌های تاریخی پشت سرش زیاد بوده است. در واقع از دید من آن عمل هرگز با عمل خانم عالیه المهدی قابل مقایسه نیست و اصلا هم فمینیستی نبود. 
اما نکته‌ی دوم این‌که یک سری واقعیت وجود دارد ما نمی‌توانیم نادیده بگیریم. مثلا یک نفر که صدایش بهتر است و خواننده‌ی بهتری است اگر کنسرت بگذارد، طبیعتا واکنش مردم به کنسرت اشخص خوش صدا بسیار بیشتر خواهد بود ما نمی‌توانیم سوال مطرح کنیم حالا اگر این آواز را یک خواننده‌ی بد صدا و با موسیقی بسیار بد می‌خواند باز هم مردم این جوری به کنسرتش می رفتند یا نه. خوب طبیعتا نه.. تو و من نمی‌توانیم بخواهیم که مردم نسبت به سلیقه‌شان بی واکنش باشند.
نکته‌ی سوم این‌که می‌توانی خودت و تمامی خوانندگانی که مطلب و این کامنت من را می‌خوانند باور نکنند اما من تا این استاتوس شما را نخوانده بودم حتا به بدن آن خانم توجه نکرد و بعد از استاتوس تو بود که رفتم و به قول معروف با یک چشم دیگر نگاه کردم که البته به دید من دختر خانم فقط به قول شما ظاهرا از دید مدل برساخته شده و تعریف شده ی جامعه‌ی مردسالار، اضافه وزن ندارد و گرنه غیر از این هیچ ویژگی بارز دیگری ندارد. نوع تصویرها هم هیچ پورنو گرافیک نیست. اما عزیزم خود تو با همین استاتوس دقیقا خانم عالیه المهدی را به دید من و آنهایی که ممکن است به هر دلیلی به این مسئله دقت نکرده باشند، به حلقه‌ی سکس آبجکت کردن کنش اینن خانم تبعید کردی. یعنی این تو بودی که نوشتی که « این خانم اضافه وزن ندارد» جوان است، سکسی است و .... و... در واقع چیزی که علیه‌اش هستی خودت در باره‌اش نوشته‌ای.. من فکر می‌کردم بهترین تلاش ما این می بود که این مسئله رو پورنو گرافیک نبینیم و سویه‌های آن را کمرنگ تر کنیم که اصلا رفتار اجتماعی و حتا زا دید من هنری این خانم دیده شود. مثلا به عنوان نمونه اگر چه رنگ های قرمز و مشکی به عنوان رنگ‌های سکسی تعریف می شوند اما این خانم به این دلیل در عکس‌های اش از رنگ سیاه و سفید و قرمز استفاده کرده است که ای سه رنگ رن‌گهای اصلی پرچم مصر هستند..
در پایان در این که آن برخورد و گفتن آن جمله به خانمی که در کنفرانس برلین لخت شده اند ِ بدون شک از نگاه سکس ابجکتی ایشان برخواسته و همان است که من در مطلبم نوشتم که « اگر آن بدن خودش سوژگی‌اش را در دست بگیرد دیگر آن بدن تکه گوشتی بی خاصیت و قابل تحقیر است».. این روش مردسالاری بوده و هست. اما اگر یک بار این برخودر نشده است یا کم‌تر بوده حدقال در اظهار نظر ما حداقل دوباره خودمان آن را بازتولید نکنیم"
شهاب الدین شیخی ضمن تحلیل این کنش در وبلاگ شخص ای اذعان داشت:کل این ماجرا‌ی لخت شدن خانم علیا الهمدی و همه حرف‌های مخالف و موافق و معترض و منتقد و .. صادر شده درباره آن فقط و فقط و فقط یک معنی را به ذهن می‌آورد: وحشت مردمان(چه مردان و چه زنان) از جهانی که زیبایی اراده‌ی زن در آن دخیل باشد.وی همچنین در توضیف نگاه مردسالارانه به مقوله عریانی زن نوشت:"همان تنی که وقتی مرد و مردسالاری بخواهد برهنه‌اش خوب است ،اما وقتی سلطه آن را نپسندند، اساسا، تن موجود حقیر بی خاصیتی جز یک تکه گوشت نیست. آن‌یک تکه گوشت اما اگر در اختیار سوژه‌ی خود آگاه عینیت بخشنده باشد، شورش علیه سلطه‌ای است که حتا نمی‌تواند از سکسی بودن آن تن لذت بجوید".
امین بزرگیان در یک پاسخ و پرسش با شهاب الدین شیخی کنش اعتراضی این خانم را اینگونه تحلیل کرد"برهنه شدن در مجموعه معانی ونشانه های مختلف، به یک معنا کنشی است بر ضد تمدن. فرایندهای تمدنی ، بدن زنان را پوشیده کرده است. نکته جالب اینجاست که دخترمبارز مصری برای مبارزه با اسلام گرایان ودر دفاع از مدرنیسم ، به خود تمدن مدرن حمله کرده است.علیا تنش را برهنه کرده تا جانب ارزش های متمدنانه را در برابر اسلامگرایان بگیرد اما نمی دانسته که تمدن ومدرنیته، او و "زن" را پوشانده است. خود اسلام هم در معنای بنیادگرایانه اش(اسلام سیاسی مدرن)، تا این حد محجبه شده است وگرنه اسلام بدوی کاملا سکسی بود. در هنر هم توجه به برهنگی در واقع دفاعی است از "طبیعت" دربرابر هجوم عقلانیت مدرن . 
نکته دوم اینکه بین مساله تن زن و نمایش تن زن تفاوت است. ما عکس برهنه ای از فمنیست های رادیکال ندیده ایم. آنها حتی توصیه به برهنگی نکرده اند.آنها به فهمیدن مناسبات حاکم بر تن زن توصیه کرده اند. پس خیلی پای فمنیسم را به این معنا نمی توان به میان کشید. مساله اینجاست که برهنه شدن، مرز تبعیض های جنسیتی را شاید شفافتر وجذابتر کند.برای ازبین بردن مرزها از جای دیگری باید آغازکرد.مثلا پیدا کردن ردپای صنعت درخدمت نظام پول پرنوگرافی در بدن و ژست این دختر، که می تواند مساله ای فمنیستی باشد. یا رکورد زدن این وبلاگ؛ ثانیه ای سه بازدید که حکایتی است از حشری بودن جهان اسلام. 
منظورم این نیست که علیا کنشی پرنوگراف انجام داده است؛ مساله، مخاطبین اینکارند که آنرا در این دسته می خوانند. سخت است بیرون کشیدن تن علیا از این داوری وقضاوت جهانی. اگردقت کرده باشی دربدو ورود به وبلاگش از شما می پرسند محتوای این وبلاگ برای بزرگسالان است، می خواهی وارد شوی؟ این دقیقا اتفاقی است که در صنعت پرنوگرافی رخ می دهد. خواندن تن برهنه زن در اختیار این صنعت است. برای خارج کردن تن زن از دست این صنعت باید کاری کرد.
نکته سوم اینکه نمی توانم از این کار به مثابه کنشی پلتیک دفاع نکنم.مطمئنا برای آینده مصر خوب است. حتی پرنوگرافی هم برای جهان اسلام مفید است. حوزه عمومی جامعه مسلمانان به جد نیازمند است"
آزاده دواچی نویسنده و فعال حقوق زنان در پاسخ به پرسش من در رابطه با کنش علیا اینگونه توضیح داد که"یک سری از واکنش ها در واقع احساسی بوده و اصلا عمیق نیست . به هرحال در این که این دختر شجاعت داشته شکی نیست و به نوع خودش اعتراض کرده اما وقتی عمیق تر نگاه می کنیم باید به نتیجه ی این اعتراض هم نگاه کنیم من فکر می کنم این اعتراض رادیکال خیلی نمی تونه توی پیشرفت حقوق زنان در مصر موفق باشه مصر یک کشور بسیار سنتی هستش و بافت مردسالاری در مصر مثل ایران خیلی خیلی پیچیده است همیشه فمینیست ها در این کشور ها محکوم به غرب زدگی شدند به خاطر همین تهمت ها جلو حرکتشهاشون توسط بنیادگراها گرفته شده . این حرکت این دختر گرچه ممکنه خیلی انقلابی به نظر بیاد اما از طرف دیگه به بنیادگراهای مصری اجازه ی سرکوب بیشتر رو می ده وقتی آدم بخواد تاثیر یک حرکت رو ببینه باید ببینه اون حرکت چه قدر در بافت اون جامعه می تونه تاثیر داشته باشه . به هرحال من این رو فقط یک موج موضعی می دونم شاید بعدها و شاید خیلی سالیا ن بعد بتونه تاثیر داشته باشه اما در حال حاضر نه . به نظرم این بنیادگراها خیلی حرکتهاشون رو علیه زنان تندتر می کنند . به هرحال امیدوارم که اتفاقی براش نیفته گرچه که در مصر و الجزیره سابقه ی اسید پاشی و ترور زنان متفاوت زیاد هست ".
وپاسخ اسماعیل رشیدی به همین سوال بدین گونه بودکه:"یک- علیا به عنوان یک انسان حق داردکه در مورد نمایش یا عدم نمایش بدن برهنه ی خود تصمیم گیری کند،کسانی که با این "حق" مخالفت می کنند درک ناقصی از آزادی دارند. آزادی تنها آزادی سیاسی یا آزادی بیان نیست،حق انتخاب پوشش و سبک زندگی هم یکی از مهمترین وجوه آزادی است. کار علیا نه "غیر اخلاقی " است و نه در یک نظام دموکراتیک حقوقی می تواند "جنبه ی مجرمانه "داشته باشد.
دو- اما از دیدگاه "نتیجه گرایی" می توان اقدام "علیا" را نقد کرد. شما اگر به مراحل اولیه ی رشد جنبش فمینیستی در غرب هم نگاه کنید یعنی در نیمه ی دوم قرن نوزده می بینید که فمینیستهای مشهور با چنین اقداماتی موافق نبودند،تا بو شکنی های آنها در آن دوره هرگز در این حد نبود چرا که معتقد بودند تاثیر معکوس دارد هم از این جهت که متعصبین مذهبی و کلیسا را جری تر می کرد و هم مسیحیان میانه رو را نسبت به نیات فمینیستها بدبین و دلزده.
سه- طرح و تحقق مطالبات اجتماعی در تمامی کشورها روندی تدریجی داشته است،در حال حاضر زنان خاورمیانه باید روی مسائلی نظیر برابری حقوقی و مشکلاتی که از منظر حقوق خانواده و حقوق سیاسی ممکن است برایشان پیش آید تمرکز کنند و اینگونه اقدامات راه حل نیست. فعالین زنان باید در ارتباط تنگاتنگ با جریانات سیاسی آنها را نسبت به حقوق زنان آگاه و متعهد کنند.
چهار-جوامع در حال گذاری مثل مصر و البته ایران تابوهای مهمتری برای شکستن دارند: تابوهایی نظیر زن قاضی،زن رییس جمهور،زن شهردار،زن رییس مجلس،اینها باید شکسته شود. جامعه باید بپذیرد که زن می تواند در این نقشها حضور داشته باشد،کار علیا همه چیز را در امر جنسی خلاصه می کند و می تواند موجب شود که در اثر این جنجالها مسئله ی اصلی فراموش شود. مسئله ی اصلی این است که اسلامگرایان نتوانند قوانین تنگ شریعت را بر زنان تحمیل کنند و کار "علیا" کمکی به این هدف نمی کند"..

پس از گذشت چندروزی اما بحث به سوی دیگری کشانیده شد و برخی در محکوم کردن کنش علیا و در جواب حمایت کنندگانش برآشفتند که "چرا خودتان برهنه نمیشوید؟" واکنش علی عبدی به این دسته اینچنین بود:"بعضی از دوستان می گویند شما که انتشار تصاویر برهنه ی علیای مصری روی وبلاگش را شجاعانه می دانید و کف و سوت می زنید چرا خودتان لخت نمی شوید و عکس برهنه تان را روی اینترنت نمی گذارید تا به دموکراسی و حقوق بشر در ممکلت اسلامی مان خدمت شود؟ دوستان گرامی! اولن آن چه که ما از آن دفاع می کنیم حقِ انتشارِ تصاویرِ برهنه ی علیا روی وبلاگش است؛ دومن رفتارِ علیا با توجه به بستر اجتماعیِ مصر - و فارغ از سود و زیانی که دارد - رفتاری شجاعانه است؛ سومن اگر دستِ کم بنده به این نتیجه برسم که انتشار تصاویر برهنه ام روی اینترنت به دموکراسی و حقوق بشر در ایران خدمت خواهد کرد حتمن این کار را انجام می دهم-- لذا خواهشن نه علیا را تحقیر کنید نه کسانی که برای این اقدام شجاعانه کنارِ وی ایستاده اند." و واکنش شهاب الدین شیخی به آن دسته  از منتقدان پاسخی بدین شکل بود:"بعضی می گویند شما که انتشار تصاویر برهنه ی علیای مصری روی وبلاگش را شجاعانه می دانید و کف و سوت می زنید چرا خودتان لخت نمی شوید و عکس برهنه تان را روی اینترنت نمی گذارید تا به دموکراسی و حقوق بشر در ممکلت اسلامی مان خدمت شود؟
سوال ساده این است که مگر همه از زندانیان ساده دفاع نمی‌کنید، پس چرا بر نمی‌گردید زندان؟ در ثانی مگر از کسانی که با باتوم به آن ها تجاوز شده دفاع نمی‌کنید؟ در این صورت یعنی به شرطی حق دفاع داریم که یک باتوم در خودمان فرو کنیم و حتما عکسش را هم منتشر نماییم؟ وقتی از حق سقط جنین دفاع می‌کنیم حتما باید یک بار حامله بشویم و بعد سقط هم بکنیم و بعد از این حق دفاع کنیم؟ یا اگر از حقوق زنان گارگران، کودکان، سیاهان دفاع کنیم شرطش این است که برویم اول زن، سیاه پوست، کارگر و کودک شویم و بعد دفاع کنیم؟ وقتی سطح تحیلی برخی تا این حد پایین می‌آید و دفاع از یک امر را منوط به توسل و اقدام به همان امر می‌کنیم دیگر جای اندیشیدن و طرح پرسش و حتا پاسخ نیست"
درکشاکش این نقدها  چندوبلاگر مرد عکسهای عریانشان را درحمایت از علیا منتشر کردند! بگذریم از اینکه این دو عریانی هیچ سنخیتی باهم نداشت اما درنقد تنانگی هراسی نسبت به واکنش یا کنش عریانی بحثهای بسیاری را داغ کرد که به برخی اشاره خواهم کرد. سوده راد فمنیست و فعال حقوق زنان در نقد به نگاه تنانگی هراس برخی نوشت:
بدن برهنه ی من تابو نیست. استفاده ابزاری از بدنم تابوست "
کسی که عکس برهنه خودش رو در فضای مجازی منتشر کرده، اکزیبونیست یا عریان نمایی نکرده، چون کسی رو مجبور نکرده نگاهش کنه! این ما هستیم که انتخاب می کنیم ببینیمش یا نبینیمش! بهنره فکر کنیم وقتی عکس دادا یا آرش رو دیدیم، اول متن رو خوندیم یا اول به کدام عضو طرف نگاه کردیم تا بفهمیم تابوهای ذهنی شخصی خودمان کجاست"
درمقابل علی مهتادی ضمن تایید استقبال حرکت عالیه در اروپا متذکرشد:"من فکر می‌کنم ما ملت بیماری هستیم. یه نفر در مصر لخت می‌شه تا پیامی رو برسونه که از قضا در داخل کشورش بازتاب خوبی نداره. بعد ما ایرانی‌های نازنین کاسه داغ‌تر از آش شدیم. جدیدا برخی عزیزان مذکر متوهم خارج‌نشین یه قدم جلوتر هم گذاشتن و تصاویر لخت خودشون رو در حمایت از دختر مصری منتشر می‌کنن. 
آقایون ... دست از این کارهای تهوع‌آور بردارین و یه جور دیگه هویت بسازین برای خودتون"
پس از گذشت یک هفته هنوز بحث عریانی علیا مورد نقد وبررسی قرارمیگیرد و من به باورش می اندیشم که گفت:

انتشار عکس برهنه علیا ماجده المهدی  دختر مصری بیست ساله ای که در واکنش به اتفاقات اخیر و محدودیت های زنان  در مصر دست به عریانی زده بود،واکنشهای گوناگونی  درفضای مجازی ایرانیان بهمراه داشته است..نگاه مذهبی یا حتی اخلاقی، انتقادات فمنیستی  حمایت مردان و انتقادات فرهنگی به این کنش بسیار متفاوت بود .قضاوت مثبت بودن، رادیکال بودن ، حمایتها و مخالفتها مقوله ای است محال! با توجه اصول آزادی و دموکراسی میتوان گفت تمامی این دیدگاهها تا جایی  که سلامت و منافع شخص یا حتی گروه دیگری را به خطر نیانداخته محترم است .اما مروری برآنها میتواند چشم انداز خوبی باشد به زاویه دید امروز جامعه ایران تا در ترمیم و حتی ترغیب نقاط منفی ومثبت آن بکوشیم .  .
 تقریبن میتوان گفت اولین واکنشها از سوی دوستانی باگرایشهای مذهبی صورت گرفت.کوهزاد اسماعیلی درتحلیل لینک اخبار این واکنش نوشت:
"ایده ئولوژی ها غیر اخلاقی اند. انسان ایده ئولوژیک  به هستی از زاویه آگاهی کاذب خودش نگاه می کند. عقلانیت ، عدالت ، اخلاق آن باید و نبایدی است که این ایده ئولوژی می طلبد ! اغلب قرائت های فمنیسم ، ایده ئولوژی هایی به غایت خطرناک و       وی در ادامه اینطور توضیح داد که"دقیقا همین هراس است. در فایده گرایی "شما آنچه را اخلاقا روا می دارید که به کمینه کردن درد و بیشینه کرد خوشی برای جامعه کمک کند. پاسخ من به این سوال که آیا این رفتار دردی از جامعه مصر کم می کند یا به آن جامعه خوشی بیشتری می رساند واضح  است. چنین رفتاری تنها و تنها به کمینه کردن خوشی و بالا بردن درد یک جامعه کمک می کند. رفتاری که فعالان حقوق زنان را هم به مشکل می اندازد و به نفع بنیادگرایان اسلامی است. من از دیدگاه این رفتار را یک رفتار غیر اخلاقی می دانم چرا که با بی مسئولیتی افراد زیادی را در جامعه به مشکل انداخته" وی در ادامه اذعان داشت:برای یک فرد دین دار و از منظر اخلاق دینی اصولا حقی به نام تملک بر بدن وجود ندارد. اصلی ترین مولفه اخلاق دینی رضایت خداوند متعال است. "
زهرا در پاسخ به تحلیلهای کوهزاد نوشت:"آزادی٬ یعنی همین . کسی مایله عکس‌های لخت‌اش رو توی وبلاگش بذاره. قرار هم نیست که هر کسی بیاد دربارش قضاوت اخلاقی بکنه و از منظر خودش٬ محکومش کنه با بدترین کلمات. اساسا فمینیسم جنبشی هستش که برای احترام به تنانگی زنانه درست شده. زیر همین عکس‌ها٬ عکس یک مرد لخت هم هست. چرا کسی به اون اعتراض نداره؟ بدن لخت این زن مصداق بارز تابوشکنی توسط سوژه‌ای است که تلاش می‌کنه چارچوب نظام مسلط رو بشکنه..  من در فقه اروتیسم نمی بینم. تنها یک سری تکالیف مذهبی می بینم. .موضوع اینه که کلن تعریف ما از اخلاق متفاوته. تو از اخلاق تعریف فقهی تکلیف محور داری که انسان منشا اون نیست. تعریف من از اخلاق٬ تعریفیه مبتنی به حق انسان به عنوان یه موجود مختار. طبق این تعریف ان عمل این خانوم به هیچ وجه غیر اخلاقی نیست". 
و نگین ازوی پرسید:"کوهزاد جالب‌ترین نکته که تو این بحث‌ها نظر من را گرفت این بود که تو گفتی‌که اصلا وبلاگ این خانوم را نگاه نکردی. از خودم می‌پرسم پس اصلا بحث راجع به چیه؟" وی همچنین در اشاره به "چالش کشیدن ارزش های فرهنگی در منطقه" گفت:"خب پخش این عکسا با ارزش‌های بسیاری از مردم منطقه ما مغایرت داره. این دختر هم واسه همین فکر می‌کنم این کار را کرده. میخواسته این ارزش‌های اخلاقی‌عمومی‌را به چالش بکشه. شخصاً وبلاگ این دختر خانوم را خوندم. تاثیر زیادی روم نداشت. شاید چون شبیه این کارها را خیلی‌در اروپا میبینیم و دقت نکردم که بستر مخاطبش خیلی‌با اروپا متفاوته. حالا که میبینم چقدر همه شرّ کردند و چقدر موضوع بحث بر انگیز شده، فهمیدم که این دختر به هدفش رسیده و دقیقا موفق شده ارزش‌های عمومی‌منطقه‌ای که توش زندگی‌میکنه را به چالش بکشه و از بدن لخت خودش برای اینکار استفاده کرده! ... خندم میگیره ... این "بدن زن" چه قدرتی‌داره ... انگار که دنیا به دور آن میچرخد "
درجواب تمام این پرسش و پاسخها کوهزاد بر مواضعش همچنان سخت پافشاری کرد که"فکر کنم باید دیر یا نزدیک با شمشیری گداخته به جنگ ایده ئولوژی ای به نام حقوق بشر برویم."
 این میان آرش بهمنی در جایگاه یک روزنامه نگار با تفسیر فلسفی عریانی از زبان نویسندگان ناظری به  آزادیهای شخصی بوده  و عریانی را راهی برای ابراز این آزادی و مبارزه در بدست آوردن آن دانسته است . به باور او همانطور که نگین هم  اشاره کرده بود علیا در اعتراض به اتفاقاتی که در مصر رخ میدهد موفق بوده ، نگاه مخاطبان و توجه رسانه ها را کاملن به خود معطوف کرده است.  
علی عبدی  به عنوان یک آنارشیت نخست به بعد هنری اعتراض نگاهی دیگردارد وضمن تحسین شجاعت این دختر مصری میگوید"نکته ا ی  که به نظرم دارد مغفول می ماند این است که بحثِ اصلی متأسفانه درباره «برهنه بودن» علیاست در حالی که می بایست تلاش شود بحث به «ارزش هنری» کاری که کرده است تغییر فاز بدهد. یعنی می بایست درباره ی «خودِ اثر» بحث شود تا این که «فلانی برهنه است و جلوی دوربین ایستاده.» تأکید بر برهنه بودنِ علیا ساده سازیِ هنری است که به نمایش گذاشته است. می توان درباره ی رنگ ها، اِلِمان های اثر، نورِ تصویر و امثالهم صحبت کرد. اگر چنین کنیم هم به علیا کمک کرده ایم و هم حربه را از دست به اصطلاح اخلاق گرایان ربوده ایم"-
درست در همین راستا می نا خانی تحلیلی منتقدانه به نحوه هنری این اعتراض دارد:
"به عنوان کسی که خودش با هنر اعتراضی آشناست چنین نظری درباره کار او دارم :به نظر من باید در مورد این حرکت قبل از موضع گیری تامل کرد. تابو شکنی تعریف خودش را دارد! هنر متعهد و هنر اعتراضی تعریف خودش را دارد. باید به این اندیشید که ایا حرکت ماجده او را مشخص تر کرده است یا اکتش را! اگر شخص او در حال حاضر محور بحث ماست پس اتفاق اشتباهی این وسط رخ داده! چه از طرف او و چه از طرف مخاطبانش! به نظر من وقتی چنین حرکت رادیکالی قرار است انجام شود مثل تابوزدایی از عریانی در جهت مبارزه با نگاه سکسیتی جامعه، شما نمی توانی بستر فرهنگی مذهبی آن جامعه را فراموش کنی. در چنین جامعه ای مرزهای بین یک عکس پورنو و یک عکس اروتیک حتی بسیار نازک تر از حد معمول هستند. عکس ها باید طوری گرفته می شد که به جای اینکه مخاطب فکر کند این تن لخت ماجده است، به این فکر کند که یک تن لخت چیزی فراتر از یک ابژه ی جنسیست. از نظر من در جوامع اسلامی که نگاه جامعه حتما نگاه سکسیستیست، شما نمی توانی با عرضه ای چنین ضعیف و خالی از خلاقیتت از بدن لختت یک حرکت اوانگارد فمینیستی یا یک کنش فرهنگی ایجاد کنی! بلکه ممکن است نتیجه کاملا بر عکسش را بگیری و حتی به فضای دو قطبی میان زنان و مردان آن جامعه دامن بزنی! شما تنها با خلاقیت می توانی از یک تن عریان در برابر دوربین عکاسی یک اکت هنری اعتراضی بسازی که در جهت تابوزدایی از بدن به عنوان خاستگاه اروتیسم و مبارزه کردن با نگاه سکسیستی در جامعه ات باشد"
از آنجایی که این خانم مصری خود را فمنیست معرفی کرده بود واکنشهای فمنیستی گوناگونی به همراه داشت:

 حمایتهای گفتاری علی عبدی به عنوان یک مرد فمنیست و دانشجوی رشته برابری جنسیتی   تا تحلیلهای به جای شهاب الدین شیخی فمنیست و تحلیلگر مسائل زنان  و حتی تفسیرهای فلسفی آرش بهمنی  نشان از حمایت و شکسته شدن نسبی تابوی عریانی یک زن در جامعه مردان ایرانی بود. دیرزمانی نیست که زاویه دید معدودی از مردان به عریانی زنان از جنسی دیگراست. تاریخ نشان داده که برچسب فاحشگی در عریانی  سالها برباور مردان ایران سایه افکنده بود. 
اما به باور مهشیدراستی وبلاگ نویس فمنیست باید با تردید به این حمایت مردان نگریست. وی در توضیح دیدگاهش پرسید:"اگر این دختر یک زن ٦٠-٧٠ ساله بود ، با نزدیک به ٣٠-٤٠ کیلو اضافه وزن ، آیا این کآر او همینقدر حمایت و عکسهایش همینقدر محبوبیت پیدا می کردند ؟ و در همین سطح همه گان در انتشار آنها تلاش می کردند ؟بارها دیده ام که تعدادی از مردان در حمایت از مطالبات زنان ، به ظاهر زنی که با او در صحبت هستند بیشتر توجه می کنند تا به خواسته هایش و گفته هایش ! مثل آقایی که می گفت : شما فمینیستید ؟ آی من به قربون هر چی فمینیسته ... راستی پیام دختر مصری چه بود ؟ و اگر این دختر زنی میان سال ، و میان وزن بود ، همینقدر پیامش تاثیر می گذاشت یا همچنان مهم این است که چه کسی می گوید به جای این که چه می گوید ؟" وی در ادامه گفت:اگر میشد به نگاه اجتماع به زنان اعتماد کرد این اجتماع همین که هست نمی بود.آقای نوریزاده در کنفرانس برلین در مورد پروانه حمیدی که نیمه برهنه شده بود گفت : همچی مالی هم نبوده...فکر میکنید آقای نوریزاده اگر مثلا کسی با اندام دختر مصری در آنجا برهنه می شد سر از پا نشناخته نمیدوید وسط و از او حمایت نمیکرد؟
در واکنش به سوال مهشید ، شهاب به طور مفصل توضیح دادکه:"من کاملا قبول دارم که سهم عظیمی از توجه و مراجعه به وبلاگ خانم «عالیه المهدی» به خاطر دیدن بدن لخت ایشان بوده است. این را هم قبول دارم که بدن برساخته شده بر پایگاه میل مردانه، مورد توجه و تحسین مردسالاری قرار می‌گیرد و منکر برخوردهایی هم که اشاره‌کرده‌ای و آن‌هایی نیز که تا به این حد رسمی نبوده، نیستم و تایید و تاکید می‌کنم رویشان. اما چند نکته به نظرم می‌رسد که در خود استاتوس تو بیان‌گر همین موضوع از دید خودت می‌باشد.
نخست این‌که مقایسه‌ات به نظرم قریب به صددرصد، «قیاس مع‌الفارق» است. زیرا از دید من برخورد این خانم مصری و «انتشار» عکس‌های‌اش در وبلاگش، با توجه به دلایلی که در مطلب خودم نوشته‌ام یک « کنش» سوبژکیتو و خودآگاه و دارای خاستگاهی از خودآگاهی سکسوالیته و اقدام برای در اختیار گرفتن سرنوشت تن بوده است..
اما ماجرای برلین اولا « کنش » نبودم و «واکنش» بود. به نظر من یک برخورد «کینه‌جویانه» از سوی برخی فعالان سیاسی و نه فیمینست اتفاقا، در برخورد با شرکت‌کنندگان کنفرانس برلین بود که برای آن‌ها مشکل پیش بیاید. در واقع یک نوع مونوپول کردن فعالیت خارج از کشوری در سال‌های قبل از ۱۹۹۷ انگار در تصور برخی دوستان بوده و هنوز هست که حتا امسال در همین کنفرانس سالیانه‌ی زنان در هلند نمونه‌هاییش را خودت شاهد بودی که با ما می شد. انگار جای آن‌ها را گرفته‌ایم. منی که هیچ کاره نبوده‌ام و هیچ فعالیتی نداشتم بارها از سوی دوستان خارج از کشوری متهم می‌شدم به این‌که حتما یه سری زیر سرها هست که بازداشت نمی شوم. آن زمان‌هم این اندیشه و تفکر وجود داشت که چرا شادی صدر بازداشت نمی شود، چرا مهرانگیز کار بازداشت نمی شود.. چرا اکبر کنجی بازداشت نمی شود و به ویژه اکبر گنجی که همیشه حرف و حدیث و واقعیت‌های تاریخی پشت سرش زیاد بوده است. در واقع از دید من آن عمل هرگز با عمل خانم عالیه المهدی قابل مقایسه نیست و اصلا هم فمینیستی نبود. 
اما نکته‌ی دوم این‌که یک سری واقعیت وجود دارد ما نمی‌توانیم نادیده بگیریم. مثلا یک نفر که صدایش بهتر است و خواننده‌ی بهتری است اگر کنسرت بگذارد، طبیعتا واکنش مردم به کنسرت اشخص خوش صدا بسیار بیشتر خواهد بود ما نمی‌توانیم سوال مطرح کنیم حالا اگر این آواز را یک خواننده‌ی بد صدا و با موسیقی بسیار بد می‌خواند باز هم مردم این جوری به کنسرتش می رفتند یا نه. خوب طبیعتا نه.. تو و من نمی‌توانیم بخواهیم که مردم نسبت به سلیقه‌شان بی واکنش باشند.
نکته‌ی سوم این‌که می‌توانی خودت و تمامی خوانندگانی که مطلب و این کامنت من را می‌خوانند باور نکنند اما من تا این استاتوس شما را نخوانده بودم حتا به بدن آن خانم توجه نکرد و بعد از استاتوس تو بود که رفتم و به قول معروف با یک چشم دیگر نگاه کردم که البته به دید من دختر خانم فقط به قول شما ظاهرا از دید مدل برساخته شده و تعریف شده ی جامعه‌ی مردسالار، اضافه وزن ندارد و گرنه غیر از این هیچ ویژگی بارز دیگری ندارد. نوع تصویرها هم هیچ پورنو گرافیک نیست. اما عزیزم خود تو با همین استاتوس دقیقا خانم عالیه المهدی را به دید من و آنهایی که ممکن است به هر دلیلی به این مسئله دقت نکرده باشند، به حلقه‌ی سکس آبجکت کردن کنش اینن خانم تبعید کردی. یعنی این تو بودی که نوشتی که « این خانم اضافه وزن ندارد» جوان است، سکسی است و .... و... در واقع چیزی که علیه‌اش هستی خودت در باره‌اش نوشته‌ای.. من فکر می‌کردم بهترین تلاش ما این می بود که این مسئله رو پورنو گرافیک نبینیم و سویه‌های آن را کمرنگ تر کنیم که اصلا رفتار اجتماعی و حتا زا دید من هنری این خانم دیده شود. مثلا به عنوان نمونه اگر چه رنگ های قرمز و مشکی به ع
نوان رنگ‌های سکسی تعریف می شوند اما این خانم به این دلیل در عکس‌های اش از رنگ سیاه و سفید و قرمز استفاده کرده است که ای سه رنگ رن‌گهای اصلی پرچم مصر هستند..
در پایان در این که آن برخورد و گفتن آن جمله به خانمی که در کنفرانس برلین لخت شده اند ِ بدون شک از نگاه سکس ابجکتی ایشان برخواسته و همان است که من در مطلبم نوشتم که « اگر آن بدن خودش سوژگی‌اش را در دست بگیرد دیگر آن بدن تکه گوشتی بی خاصیت و قابل تحقیر است».. این روش مردسالاری بوده و هست. اما اگر یک بار این برخودر نشده است یا کم‌تر بوده حدقال در اظهار نظر ما حداقل دوباره خودمان آن را بازتولید نکنیم"
شهاب الدین شیخی ضمن تحلیل این کنش در وبلاگ شخص ای اذعان داشت:کل این ماجرا‌ی لخت شدن خانم علیا الهمدی و همه حرف‌های مخالف و موافق و معترض و منتقد و .. صادر شده درباره آن فقط و فقط و فقط یک معنی را به ذهن می‌آورد: وحشت مردمان(چه مردان و چه زنان) از جهانی که زیبایی اراده‌ی زن در آن دخیل باشد.وی همچنین در توضیف نگاه مردسالارانه به مقوله عریانی زن نوشت:"همان تنی که وقتی مرد و مردسالاری بخواهد برهنه‌اش خوب است ،اما وقتی سلطه آن را نپسندند، اساسا، تن موجود حقیر بی خاصیتی جز یک تکه گوشت نیست. آن‌یک تکه گوشت اما اگر در اختیار سوژه‌ی خود آگاه عینیت بخشنده باشد، شورش علیه سلطه‌ای است که حتا نمی‌تواند از سکسی بودن آن تن لذت بجوید".
امین بزرگیان در یک پاسخ و پرسش با شهاب الدین شیخی کنش اعتراضی این خانم را اینگونه تحلیل کرد"برهنه شدن در مجموعه معانی ونشانه های مختلف، به یک معنا کنشی است بر ضد تمدن. فرایندهای تمدنی ، بدن زنان را پوشیده کرده است. نکته جالب اینجاست که دخترمبارز مصری برای مبارزه با اسلام گرایان ودر دفاع از مدرنیسم ، به خود تمدن مدرن حمله کرده است.علیا تنش را برهنه کرده تا جانب ارزش های متمدنانه را در برابر اسلامگرایان بگیرد اما نمی دانسته که تمدن ومدرنیته، او و "زن" را پوشانده است. خود اسلام هم در معنای بنیادگرایانه اش(اسلام سیاسی مدرن)، تا این حد محجبه شده است وگرنه اسلام بدوی کاملا سکسی بود. در هنر هم توجه به برهنگی در واقع دفاعی است از "طبیعت" دربرابر هجوم عقلانیت مدرن . 
نکته دوم اینکه بین مساله تن زن و نمایش تن زن تفاوت است. ما عکس برهنه ای از فمنیست های رادیکال ندیده ایم. آنها حتی توصیه به برهنگی نکرده اند.آنها به فهمیدن مناسبات حاکم بر تن زن توصیه کرده اند. پس خیلی پای فمنیسم را به این معنا نمی توان به میان کشید. مساله اینجاست که برهنه شدن، مرز تبعیض های جنسیتی را شاید شفافتر وجذابتر کند.برای ازبین بردن مرزها از جای دیگری باید آغازکرد.مثلا پیدا کردن ردپای صنعت درخدمت نظام پول پرنوگرافی در بدن و ژست این دختر، که می تواند مساله ای فمنیستی باشد. یا رکورد زدن این وبلاگ؛ ثانیه ای سه بازدید که حکایتی است از حشری بودن جهان اسلام. 
منظورم این نیست که علیا کنشی پرنوگراف انجام داده است؛ مساله، مخاطبین اینکارند که آنرا در این دسته می خوانند. سخت است بیرون کشیدن تن علیا از این داوری وقضاوت جهانی. اگردقت کرده باشی دربدو ورود به وبلاگش از شما می پرسند محتوای این وبلاگ برای بزرگسالان است، می خواهی وارد شوی؟ این دقیقا اتفاقی است که در صنعت پرنوگرافی رخ می دهد. خواندن تن برهنه زن در اختیار این صنعت است. برای خارج کردن تن زن از دست این صنعت باید کاری کرد.
نکته سوم اینکه نمی توانم از این کار به مثابه کنشی پلتیک دفاع نکنم.مطمئنا برای آینده مصر خوب است. حتی پرنوگرافی هم برای جهان اسلام مفید است. حوزه عمومی جامعه مسلمانان به جد نیازمند است"
زنان اسرائیلی در حمایت از علیا عریان میشوند
آزاده دواچی نویسنده و فعال حقوق زنان در پاسخ به پرسش من در رابطه با کنش علیا اینگونه توضیح داد که"یک سری از واکنش ها در واقع احساسی بوده و اصلا عمیق نیست . به هرحال در این که این دختر شجاعت داشته شکی نیست و به نوع خودش اعتراض کرده اما وقتی عمیق تر نگاه می کنیم باید به نتیجه ی این اعتراض هم نگاه کنیم من فکر می کنم این اعتراض رادیکال خیلی نمی تونه توی پیشرفت حقوق زنان در مصر موفق باشه مصر یک کشور بسیار سنتی هستش و بافت مردسالاری در مصر مثل ایران خیلی خیلی پیچیده است همیشه فمینیست ها در این کشور ها محکوم به غرب زدگی شدند به خاطر همین تهمت ها جلو حرکتشهاشون توسط بنیادگراها گرفته شده . این حرکت این دختر گرچه ممکنه خیلی انقلابی به نظر بیاد اما از طرف دیگه به بنیادگراهای مصری اجازه ی سرکوب بیشتر رو می ده وقتی آدم بخواد تاثیر یک حرکت رو ببینه باید ببینه اون حرکت چه قدر در بافت اون جامعه می تونه تاثیر داشته باشه . به هرحال من این رو فقط یک موج موضعی می دونم شاید بعدها و شاید خیلی سالیا ن بعد بتونه تاثیر داشته باشه اما در حال حاضر نه . به نظرم این بنیادگراها خیلی حرکتهاشون رو علیه زنان تندتر می کنند . به هرحال امیدوارم که اتفاقی براش نیفته گرچه که در مصر و الجزیره سابقه ی اسید پاشی و ترور زنان متفاوت زیاد هست ".
وپاسخ اسماعیل رشیدی به همین سوال بدین گونه بودکه:"یک- علیا به عنوان یک انسان حق داردکه در مورد نمایش یا عدم نمایش بدن برهنه ی خود تصمیم گیری کند،کسانی که با این "حق" مخالفت می کنند درک ناقصی از آزادی دارند. آزادی تنها آزادی سیاسی یا آزادی بیان نیست،حق انتخاب پوشش و سبک زندگی هم یکی از مهمترین وجوه آزادی است. کار علیا نه "غیر اخلاقی " است و نه در یک نظام دموکراتیک حقوقی می تواند "جنبه ی مجرمانه "داشته باشد.
دو- اما از دیدگاه "نتیجه گرایی" می توان اقدام "علیا" را نقد کرد. شما اگر به مراحل اولیه ی رشد جنبش فمینیستی در غرب هم نگاه کنید یعنی در نیمه ی دوم قرن نوزده می بینید که فمینیستهای مشهور با چنین اقداماتی موافق نبودند،تا بو شکنی های آنها در آن دوره هرگز در این حد نبود چرا که معتقد بودند تاثیر معکوس دارد هم از این جهت که متعصبین مذهبی و کلیسا را جری تر می کرد و هم مسیحیان میانه رو را نسبت به نیات فمینیستها بدبین و دلزده.
سه- طرح و تحقق مطالبات اجتماعی در تمامی کشورها روندی تدریجی داشته است،در حال حاضر زنان خاورمیانه باید روی مسائلی نظیر برابری حقوقی و مشکلاتی که از منظر حقوق خانواده و حقوق سیاسی ممکن است برایشان پیش آید تمرکز کنند و اینگونه اقدامات راه حل نیست. فعالین زنان باید در ارتباط تنگاتنگ با جریانات سیاسی آنها را نسبت به حقوق زنان آگاه و متعهد کنند.
چهار-جوامع در حال گذاری مثل مصر و البته ایران تابوهای مهمتری برای شکستن دارند: تابوهایی نظیر زن قاضی،زن رییس جمهور،زن شهردار،زن رییس مجلس،اینها باید شکسته شود. جامعه باید بپذیرد که زن می تواند در این نقشها حضور داشته باشد،کار علیا همه چیز را در امر جنسی خلاصه می کند و می تواند موجب شود که در اثر این جنجالها مسئله ی اصلی فراموش شود. مسئله ی اصلی این است که اسلامگرایان نتوانند قوانین تنگ شریعت را بر زنان تحمیل کنند و کار "علیا" کمکی به این هدف نمی کند"..

پس از گذشت چندروزی اما بحث به سوی دیگری کشانیده شد و برخی در محکوم کردن کنش علیا و در جواب حمایت کنندگانش برآشفتند که "چرا خودتان برهنه نمیشوید؟" واکنش علی عبدی به این دسته اینچنین بود:"بعضی از دوستان می گویند شما که انتشار تصاویر برهنه ی علیای مصری روی وبلاگش را شجاعانه می دانید و کف و سوت می زنید چرا خودتان لخت نمی شوید و عکس برهنه تان را روی اینترنت نمی گذارید تا به دموکراسی و حقوق بشر در ممکلت اسلامی مان خدمت شود؟ دوستان گرامی! اولن آن چه که ما از آن دفاع می کنیم حقِ انتشارِ تصاویرِ برهنه ی علیا روی وبلاگش است؛ دومن رفتارِ علیا با توجه به بستر اجتماعیِ مصر - و فارغ از سود و زیانی که دارد - رفتاری شجاعانه است؛ سومن اگر دستِ کم بنده به این نتیجه برسم که انتشار تصاویر برهنه ام روی اینترنت به دموکراسی و حقوق بشر در ایران خدمت خواهد کرد حتمن این کار را انجام می دهم-- لذا خواهشن نه علیا را تحقیر کنید نه کسانی که برای این اقدام شجاعانه کنارِ وی ایستاده اند." و واکنش شهاب الدین شیخی به آن دسته  از منتقدان پاسخی بدین شکل بود:"بعضی می گویند شما که انتشار تصاویر برهنه ی علیای مصری روی وبلاگش را شجاعانه می دانید و کف و سوت می زنید چرا خودتان لخت نمی شوید و عکس برهنه تان را روی اینترنت نمی گذارید تا به دموکراسی و حقوق بشر در ممکلت اسلامی مان خدمت شود؟
سوال ساده این است که مگر همه از زندانیان ساده دفاع نمی‌کنید، پس چرا بر نمی‌گردید زندان؟ در ثانی مگر از کسانی که با باتوم به آن ها تجاوز شده دفاع نمی‌کنید؟ در این صورت یعنی به شرطی حق دفاع داریم که یک باتوم در خودمان فرو کنیم و حتما عکسش را هم منتشر نماییم؟ وقتی از حق سقط جنین دفاع می‌کنیم حتما باید یک بار حامله بشویم و بعد سقط هم بکنیم و بعد از این حق دفاع کنیم؟ یا اگر از حقوق زنان گارگران، کودکان، سیاهان دفاع کنیم شرطش این است که برویم اول زن، سیاه پوست، کارگر و کودک شویم و بعد دفاع کنیم؟ وقتی سطح تحیلی برخی تا این حد پایین می‌آید و دفاع از یک امر را منوط به توسل و اقدام به همان امر می‌کنیم دیگر جای اندیشیدن و طرح پرسش و حتا پاسخ نیست"
درکشاکش این نقدها  چندوبلاگر مرد عکسهای عریانشان را درحمایت از علیا منتشر کردند! بگذریم از اینکه این دو عریانی هیچ سنخیتی باهم نداشت اما درنقد تنانگی هراسی نسبت به واکنش یا کنش عریانی بحثهای بسیاری را داغ کرد که به برخی اشاره خواهم کرد. سوده راد فمنیست و فعال حقوق زنان در نقد به نگاه تنانگی هراس برخی نوشت:
بدن برهنه ی من تابو نیست. استفاده ابزاری از بدنم تابوست "
کسی که عکس برهنه خودش رو در فضای مجازی منتشر کرده، اکزیبونیست یا عریان نمایی نکرده، چون کسی رو مجبور نکرده نگاهش کنه! این ما هستیم که انتخاب می کنیم ببینیمش یا نبینیمش! بهنره فکر کنیم وقتی عکس دادا یا آرش رو دیدیم، اول متن رو خوندیم یا اول به کدام عضو طرف نگاه کردیم تا بفهمیم تابوهای ذهنی شخصی خودمان کجاست"
درمقابل علی مهتادی ضمن تایید استقبال حرکت عالیه در اروپا متذکرشد:"من فکر می‌کنم ما ملت بیماری هستیم. یه نفر در مصر لخت می‌شه تا پیامی رو برسونه که از قضا در داخل کشورش بازتاب خوبی نداره. بعد ما ایرانی‌های نازنین کاسه داغ‌تر از آش شدیم. جدیدا برخی عزیزان مذکر متوهم خارج‌نشین یه قدم جلوتر هم گذاشتن و تصاویر لخت خودشون رو در حمایت از دختر مصری منتشر می‌کنن. 
آقایون ... دست از این کارهای تهوع‌آور بردارین و یه جور دیگه هویت بسازین برای خودتون"
پس از گذشت یک هفته هنوز بحث عریانی علیا مورد نقد وبررسی قرارمیگیرد و من به باورش می اندیشم که گفت:
 "نخست درباره زنانی که در آغاز دهه 70 میلادی در دانشکده هنرهای زیبا به عنوان مدل در برابر نقاشان مرد لخت می شدند قضاوت کنید و کتاب های هنری را پنهان کرده ، مجسمه های برهنه را بشکنید ، سپس در برابر آینه لخت شوید و بدن های خود را که بادید تحقیر آمیز به آنها نگاه می کنید به آتش بکشید تا پیش از فرستادن اهانت هایی با مضمون تبعیض جنسی به من و نفی حق آزادی بیان من ، برای همیشه از عقده های جنسی خود رها شوید "
علیا به مقصودش رسید و از بلندترین و شخصی ترین تریبونش برای فریاد کشیدن استفاده کرد تا روزی در جهان عرب به چهارچوبهای آزادی زن نگاهی دیگر شود. این که امروز چه اندازه موفق بوده را میتوان در سایتها واخبار مشاهده کرد ؛ فردا رانیز میتوان درحمایت زنان عرب از او جستجو کرد.اما قضاوتها و تحلیلهای ما تنها محکی ست به دیدگاههایی که از دیروز تا به امروز مسیری از تاریخ و فرهنگ را پیموده وهمچنان راه درازی درپیش خواهد داشت.

Friday, November 11, 2011

قتل منجی به دست ناجی یا قتل پناه دهنده به دست پناهجو











پانزده خرداد سال هزارو سیصد و چهل دو روح الله خمینی در مقام آیت الله در اعتراض به انقلاب سفید دستگیر و روانه زندان شد. خبرها حاکی از محاکمه و در پی آن اعدام خمینی بود که آیت الله شریعتمداری شبانه راهی تهران شد. در تبعیت از ایشان علمای شهرستانها و مراجع تقلید به تهران عزیمت کردند طوری که ساواک به مسافرت همه آنها در یک زمان خاص مشکوک شده و محل اقامت آیت الله شریعتمداری را تحت نظر میگیرد. در پی نشست علما برای نجات جان روح الله خمینی و دیگر روحانیون دستگیر شده بیانیه ای به یاری آیت الله منتظری تنظیم میشود که در متن آن چهلم شهدای پانزده خرداد به “مرجع تقلید روح الله خمینی” تسلیت گفته شد. این بیانیه با اعتراض جمعی از علما نسبت به چگونگی مرجعیت خمینی روبرو شد که با اعلام اقتدای آیت الله منتظری به وی توسط سی و سه نفر از علما امضا و به منزل خمینی تلگراف شد. در تایید این بیانیه نخست آیت الله شریعتمداری در مقام مرجعیت وسپس آیت الله میلانی و مرعشی نجفی وشیخ محمد تقی آملی از مراجع وقت در بیانیه هایی جداگانه خمینی را به عنوان مرجع معرفی کردند. در حقیقت مرجعیت شخص خمینی به دلیل حفظ جانش بود نه درجه اجتهادش!
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله شریعتمداری با مخالفت با اختیارات نامحدود ولی فقیه به یکی از منتقدین خمینی مبدل شد که این انتقاد به قیمت برچسب زدن نقشه کودتا علیه نظام به وی و صادق قطب زاده تمام شد. آنطور که در خاطرات آیت الله منتظری یاد شده ری شهری قاضی پرونده قطب زده اعتراف کرده بود احمد خمینی به زندان رفته و به قطب زاده پیغام میرساند: امام گفته بنا به مصلحت اعتراف کنید آیت الله شریعتمداری در این اتهام نقش داشته تا عفو شوید. ضمنن در این خاطرات از قول برخی منابع حکومتی جریان کودتای منتسب به قطب زاده ساختگی قلمداد میشود. این کودتای ساختگی اما به قیمت حصرآیت الله شریعتمداری تا مرز کشته شدن این مرجع پیش میرود.
جلوگیری از درمان تخصصی آیت الله شریعتمداری توسط شخص خمینی، عامل بروز این مرگ زودهنگام شد. در این باب آیت الله حاج رضا صدر بارها از خمینی درخواست کرد که ایشان مورد مداوا قرار گیرد که حتی به هتک حرمت توسط خمینی نسبت به آیت الله شریعتمداری می انجامد.(نقل قول از آیت الله حاج رضا صدر). بگذریم از حصر آیت الله منتظری که متعاقب مخالفتهای با اعدامهای سیاسی وحتی نامحدود بودن قدرت رهبری چگونه ناجی رهبر انقلاب ایران را به کام شکنجه کشانید؛ درحقیقت در ماجرای آیت الله العظمی شریعتمداری، ناجی خمینی از مرگ به دست وی نابود شد، قتل منجی به دست ناجی!
واما تاریخ اینبار به گونه ای دیگر تکرار شد. خامنه ای که در زمان طاغوت توسط خانواده میرحسین موسوی پناه داده شده بود و عضو دوری از خانواده به حساب میامد در پی انتخابات هشتاد و هشت برای سرکوب مخالفانش دست به حصر غیرقانونی موسوی و کروبی میزند. این روزها با داغ شدن شایعه سرطان خون میر حسین موسوی، محمد نوریزاد مطلبی را در سایت خود به اشتراک میگذارد که با طرح سوالهایی بدین نتیجه میرسد که مرگ آقایان موسوی و کروبی میتواند دستمایه نظام دیکتاتوری حاکم باشد که به نظر من کاملن متوجه شخص خامنه ای ست. این میان تاریخ یادآور مرگ منجی به دست ناجی ست؛ آن هنگام که مصلحت اندیشی آیت الله شریعتمداری سبب رهایی خمینی از مرگ شد آیا وی به جان او رحم کرد؟ امروز چه تضمینی ست که خامنه ای با همان درجه بازهم به مصلحت به جان پناه و خویشش رحم کند؟ بعد از انتشار این نوشته توسط نوریزاد هنوز واکنش درستی از سوی مقامات جمهوری اسلامی صورت نگرفته و همچنان سلامت موسوی، کروبی و همسرانشان در پرده ای از ابهام قرار گرفته است.
دراین میان شورای هماهنگی امید و شخص امیرارجمند به عنوان مشاور میرحسین موسوی هنوز جویای سلامتی ایشان نشده و یا بیانیه، تاییدیه و یا تکذیبیه ای منتشر نکرده اند. واقعن مسئولیت جان میر حسین و شیخ مهدی کروبی با کیست؟ آیا واکنش ها در زمان حصر آنان کافی ومثمرثمر بوده است؟ اگر نبوده سکوت و منفعل بودن در شرایط مبهم کنونی تنها راه باقی مانده است؟ آیا تاریخ بزرگترین مرجع عبرت نیست؟ آیا محبوبیت آیت الله شریعتمداری و منتظری کمتر از میرحسین و شیخ مهدی بود؟ آیا مرگ آنان که به مرور به آنها تحمیل شد پایه های دیکتاتوری را لرزاند؟
پانوشت: خامنه ای نیز به عنوان دومین رهبر انقلاب ایران بنا به مصلحت به درجه تقلید رسید. وی زمانی بنا به اصل سوم رساله مراجع تقلید یعنی “عده ای از علمای مورد اطمینان، مجتهدی را اعلم و شایسته تقلید بدانند” به این درجه دست یافت که خلاء جدی مرجع تقلید به علت فوت آیت الله اراکی محسوس بوده و همچنین عضویت سیاستمداران برجسته ای چون هاشمی رفسنجانی (رییس جمهور وقت)، حسن روحانی، ناطق نوری (رییس مجلس وقت)، شیخ محمد یزدی (رییس وقت قوه قضائیه)، امامی کاشانی و احمد جنتی یکی از نقاط عطف این انتخاب بوده است. به نظر نگارنده، آنان که به مصلحت می آیند به مصلحت میکشند و به مصلحت میسازند حتی اگر این مصلحت جان نزدیکان و خویشانشان باشد.








Sunday, October 30, 2011

کوله بار تنهایی

من ومسافروشام آخر...فرداو بغض تنهایی...بازهم کوله باربی پروایی

Monday, October 3, 2011

زهرخنده



به باورساده میخندم !
به توبه خودم!
به دیروزمان وامروزمان!
به شرم !
به حماقت!
به عشق !
به انسانیت!
به دنیای ساده انگاری سردوبی رحم!
به روزبه شب!
به واژه!
به مفهوم قدرت...
به نمایش به سیاه بازی انسانهای بی مرز
به سیل خروشان حقیقت!
به کودکی
به بزرگی!
به روزگاروچرخ گردون
من به این چرخش بی وقفه چه میخندم...
به خداوفلسفه،به سیاست ،به شعار!
به نهایت ،به شروع...
من به بازی تومیخندم....

Saturday, September 10, 2011

واکنش کیهان به نامه سرگشاده وبلاگ نویسان



کیهان امضاء کنندگان نامه به شوراي مركزي مجمع روحانيون را "گروهک های ضد انقلاب " خواند و آنها را متواری دانست.



تحركات چندلايه اعضاي مركزيت مجمع روحانيون براي فاصله گذاري با فتنه سبز، نگراني و خشم شديد شماري از فعالان رسانه اي ضدانقلاب را موجب شد.
ارگان رسمي گروهك ملي- مذهبي، نامه اعتراضي تندي را به امضاي 38 وبلاگ نويس ضدانقلاب و خطاب به شوراي مركزي مجمع روحانيون منتشر كرد. اغلب امضاكنندگان نامه از كشور متواري هستند.
در نامه منتشره با اشاره به اظهارات خاتمي، موسوي خوئيني ها، ابطحي و... كه بوي شانه خالي كردن از مسئوليت فتنه سبز و تندروي هاي موسوي و كروبي را مي دهد، آمده است: در حصر خانگي و در غياب موسوي و كروبي انتظار آن بود كه پرچم بر زمين نماند اما نه تنها حركت مخالفان پشتيبان خود را از دست داده، بلكه سكوتي توام با رضايت نسبت به حصر اين بزرگواران، اهل سياست را دربر گرفته است.
اين نامه مي افزايد: با انتشار شايعه دستگيري موسوي و كروبي، انتظار از تشكل شما به عنوان حامي اين عزيزان، بسيار بيشتر از آني بود كه كرديد. انتظار آن بود كه اقدامي عملي از بزرگترين تشكل روحانيون اصلاح طلب ديده مي شد و اگر اميد به نتيجه اي براي اين اقدام نبود آيا نمي توانستيد با بست نشيني خواستار آزادي رهبران سبز باشيد؟ اما متاسفانه گذر ايام نشان داد كه اعتراض هاي هر از چند شما، از كنايه هايي آن هم در خلوت وب سايت هايتان فراتر نخواهد رفت. شايد برخي استدلال نمايند كه تشكل شما تحت فشار است و فرصت اعتراض سازمان يافته نداريد. اما صحبت هاي مناقشه آميز گاه و بي گاه دبيركل حزب متبوع از جمله طلب بخشش از نظام و سخنان ديگر اشخاص برجسته آن تشكل، از جمله موسوي خوئيني ها گمانه زني هاي اوليه در جدا بودن مسير تشكل شما از راهي كه آقايان موسوي و كروبي در برابر ملت گشودند را قوي تر كرده است. اين نگراني ها زماني رنگ جدي تري به خود مي گيرد كه آقاي موسوي خوئيني ها از رسميت نداشتن جنبش سبز سخن مي گويد؛ گويي براي شركت در انتخابات و در راستاي اجابت پيش شرط نظام درباره اعلام برائت از جنبش سبز، راه مناسب را در پاك كردن جنبش سبز ديده اند. و يا صحبت هايي در حمايت از رهبري ايراد كرده اند كه تماما با مواضع ثبت شده آقايان موسوي و كروبي در تناقض مي باشد. براي ما جاي عجب است كه چگونه وزير سابق كشور (موسوي لاري) مي تواند از اجراي قانون در دوره وزارت خود سخن بگويد؟ آيا انتخابات مجلس هفتم و رياست جمهوري نهم، بر مبناي قانون برگزار شد؟
وابستگان به گروهك هاي التقاطي در ادامه نامه خود تصريح كرده اند: انتظار از اعضاي شما به عنوان افرادي كه داعيه اخلاق گرايي در سياست را داريد، آن است كه صادقانه برخورد كنيد. هيچ شخص و گروهي، موظف و مكلف به حمايت از جنبش سبز نيست. هيچ حزب و دسته اي را نمي توان با استفاده از زور، به شركت يا عدم شركت در انتخابات، مجبور كرد. اما اخلاقي تر آن است كه در چنين حالتي، از اعتبار خود و تشكل متبوع تان مايه بگذاريد و نه سران جنبش سبز.
نويسندگان متواري اين نامه مي افزايند: امضاكنندگان، ضمن اعتراض شديد به رويه تشكل متبوع شما در چند ماهه پس از بازداشت سران جنبش سبز، و موضع گيري هايي كه بيشتر بوي منفعت گرايي شخصي و حزبي دارد، تا مصلحت گرايي جمعي، از شما مي خواهند كاري نكنيد تا شايعاتي كه درباره خشنود بودن برخي از بازداشت موسوي و كروبي به گوش مي رسيد، درباره شما مصداق پيدا نمايد. اگر بنا به هر دليلي راه آينده خود را خارج از اسلوب هايي كه موسوي و كروبي ترسيم كرده اند، مي دانيد، از حساب جنبش سبز، خرج منفعت طلبي هاي گروهي خود ننماييد و به صراحت اعلام نماييد كه راه و حساب آن مجمع، سوا از راه موسوي و كروبي است.
عناصر همسو با گروهك نهضت آزادي در پايان اين نامه نوشته اند: بديهي است همگان به توان شما در همراهي آگاهي دارند، لذا انتظار از شما بسان انتظار از موسوي و كروبي در حضورهاي خياباني نيست- چرا كه آن زمان كه هنوز به وجود جنبش سبز اذعان داشتيد، همراهي نكرديد، اكنون كه گويا وجودش را نيز به رسميت نمي شناسيد، همراهي فيزيكي تان پيشكش- ولي انتظار از تشكل شما بيشتر از آن خواهد بود كه چند جمله دوپهلو در سايت هاي خود بگذاريد.
يادآور مي شود ميرحسين موسوي به تازگي در ديدار با فرزندان خود و در اظهاراتي- كه معطوف به تحرك كساني چون خاتمي و موسوي خوئيني ها براي بازگشت به عرصه انتخابات و فعاليت سياسي در كشور بود- اعلام كرده است «با توجه به تداوم وضع فعلي نمي توان اميدي به انتخابات و شركت در آن داشت». گفته مي شود موسوي به شدت از تنها ماندن در فضاي سياسي و انگشت نما شدن هراسان است.





Friday, September 9, 2011

می نایی سوخته در تجاوز خانگی فریاد عریان می نا هایی ست مکرر و محکوم به سکوت











حکایت تجاوزخانگی  به می نا خانی رقصنده و شاعری که مبارزات مدنی اش را آراسته به لطافت و زیبایی هنر میکند،عمق دردناک زخمی ست که کالبد ظریف و زنانه اش را هنوز به تلخ ترین شکل ممکن می آزارد؛هنوز حس نفرت و تهوع از این  جنایت آزارش میدهد طوری که برخی نوشته هایش آمیخته به تلخی  ست که جنسیت میخواندش وگاه زهر خندی به باورهای تبعیض آمیز جنستی که منجر به خشونتهایی چون تجاوز حتی در چارچوب عاشقانه هاست
نگاهش را از زبان خودش بخوانید


شاعرانه، احمقانه و عاشقانه، دست نوشته هفدهم:
توضیح اضافه:شکایت نامه!




خب از اسمش معلوم است دیگر! یک عاشقانه ی شاکی که احمقانه شاعر است! یا شاید یک شکایت عاشقانه که آن را یک احمق سروده باشد. خواستم اصلا درست همان وقت که دردها یا هجومشان مرا به حدی می کشاند که باید سرم را بکوبم به دیوار، ننویسم. بعد ماندم که خب چه کار کنم! سرم را کوبیدم به دیوار! درد گرفت!
همیشه سرکش بودم. همیشه به شرایط موجود تن ندادم که هیچ، ایستادم در مسیر انعکاسشان! آینه شدم تا جنازه های متحرک شهر مرا بشکنند وقتی که چهرهء کریهشان را مردمک های حریص ِمن فیلتر نمی کردند! خواستم بگردم دنبال واژه هایی زیبا برای گفتن از درد! احساس کردم روسپی شده ام!
نه! این یک قصّهء عاشقانه نیست! عاشقانه است چون من عاشقم و در تمام این مدت عاشق بوده ام! اما این یک قصّهء عاشقانه نیست. می دانی اصلا چرا اینهمه می گویم؟ می گویم که تو بخوانی! حتی وقتی که در دلت می گویی: "باز این دختر لوس آمد". اما من وادارت می کنم به خواندنِ چیزهایی که نخوانده ای! نگذاشتند بگوییم که تو بخوانی! هی اسمش اینست: که تو یک زنِ قوی هستی که باید، باید چرخهای زمانه را له کنی! له کنی! تا بگویی که چقدر بی نیاز هستی!...نه! این بی نیازی نبود. بی نیازی یعنی من بدون هراس بگویم! بگویم که خسته ام! بگویم که اصلا هم قدرت من در نشان ندادن اشک هایم نبوده است! حیف که اشکهایم دیگر نمی آیند و گرنه آنقدر می گریستم تا بی نیاز شوم. بی نیازی یعنی من بتوانم بایستم، سرم را بالا بگیرم و از نیاز هایم بگویم.
می دانی؟ نگذاشتند بچه گی کنیم! نگذاشتند دختر بچهء لوس بابا باشیم. نگذاشتند جوانی کنیم. یکدفعه سرمان را بالا گرفتیم و دیدیم که زن شدیم. بوی خونابه به ما می گفت که اتفاق عظیمی در ما افتاده است. به همین سادگی زن شدیم. همیشه وقتی بابا هایی را می بینم که دخترشان را بوسه باران می کنند، باید حسرت بخورم....بی شک از همان روزها لوس شدم! و دوست داشتم که خودم را لوس کنم!


کودک بودم، دایی ام مرا می برد کنار پستو می بوسید! بوسه؟ نمی دانم من برای حرکت لبهای او روی گونه های کودکانه ام و سعی اش برای بوسیدن لبهایم هیچ اسمی نیافتم! و دستانش...! اوائل فکر می کردم کاش بابا مرا می بوسید، آنهم نه کنار پستو! بعد ها وقتی مرا با چیزی مثل آلت جنسیِ مردانه آشنا کرد، همیشه از پستو ها و دایی ترسیدم! اصلا توضیح دادن این جزئیات چه دردی را دوا می کند! اما مگر مخفی کردنش برای18 سال دردی دوا کرد؟...هرگز نخواستم قربانی باشم! وقتی که مادرم تمام روانشناسانی را که می شناخت بسیج کرد تا من از نخوردن نمیرم و من از همه چیز گفتم غیر از حالت تهوعی که بعد از به دست گرفتن مردانگی حقیر دایی مرا از غذا خوردن باز می داشت، از همان روزها نمی خواستم قربانی باشم.
دایی سالهاست مرده است! من زنده ام و تمام سرکشی هایم از اینست که با خودم عهد کردم حتی با کسی که عاشقش هستم وقتی که نمی خواهم، نخوابم!
زن های قوی! زن های خوشبخت! زن های موفق! چند در صد شما رویتان می شود به شوهرتان بگویید: نمی خواهم،دیگر نمی توانم!اگر به من در کودکی تجاوز می شد به شما هر روز تجاوز می شود!و حقارت شما در خوشبخت نشان دادنتان است!محکوممان کرده اند به گذاشتن این نقاب احمقانه، نقاب را که بر می داری، کراهت داستان زندگی ات تو را هم کریه می کند! همه اینها به کنار درد من اینست که نگذاشتند دختر بچهء لوسِ بابا باشیم! اصلا مینا نه لیندا! چه فرقی می کند؟
آخ!

چه کسی فکر می کرد، که یک روز خودم را بازی کنم! و تمام مدت سعی کنم آن را که بازی می کنم مینا نباشد، لیندا باشد.


می نا خانی





وی امروز علاوه بر شعر و رقص به هنر بازیگری نیز مشغول است
    
 فیلم کوتاهی به کارگردانی رضا جعفری، زمان نمایش: نوامبر شهر آخن. بازیگران اصلی: مینا خانی(رقص و بازی) در نقش لیندا اشتفان هاینر در نقش کریستین از جمله کار های  وی میباشد که در نوامبر در شهر آخن به نمایش گذاشته میشود.می نا در توصیف حس خویش بیان داشت که میخواهد لیندا باشد نه می نا! می نایی که همخوابگی را تجاوزی محکوم به ناخواستگی میکند .دختر بچه ای که یک شبه ناخواسته در مرزهای زنانگی به خون تجاوز نشست و همچنان در زندگی روزمره اش عریان به این جنون محکوم خشونت اعتراض میکند.











گزارشها وبعضا اخبار تجاوز جنسی که در محدوده خانه و خانواده رخ میدهد
 بسیار هولناک تر از آن است که پیش بینی شود. تجاوز توسط پدر به دختر که حس مالکیت بر فرزند خود دارد نمونه ای بارز از خشونت لجام گسیخته جنسی ست که متاسفانه درفضای ایران غیرشفاف حتی آمار آن نامعلوم و مبهم است.اما آثار مخربش تا کی و تاکجا با شخص تجاوز شده خواهد بود سوالی ست که همیشه ذهن آشفته ام را به فکر درباره پیامدهای بی مرز آن وا میدارد...
جنایتی که مرزش تخریبش را پایانی نیست...

نگاهی ساده به برخی از این گزارشها روایت جنایاتی ست به نام آزارهای جنسی و تجاوزهای خانگی!!!


 http://www.kar-online.com/wp/?p=16028            رویکرد فمینیستی به زمینه های خانوادگی تجاوز جنسی به محارم




 http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=38782       تجاوز جنسی پدر به دختر، زیر سایه ی دادگاه!

Wednesday, September 7, 2011

نامه وبلاگ نویسان ایرانی به مجمع روحانیون مبارز


سی و هشت وبلاگ‌نویس ایرانی٬ با انتشار نامه‌ای سرگشاده خطاب به اعضای شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز٬ خواستار شفاف شدن مواضع سیاسی این گروه در قبال جنبش سبز و رهبران آن شدند.

امضا کنندگان این نامه با اشاره به مواضع اخیر برخی از اعضای شورای مرکزی این تشکل٬ خواستار آن شدند که مجمع روحانیون میان در پیش گرفتن اصلاحات به شیوه سابق و جنبش سبز٬ یکی را انتخاب کند. آنان در بخشی از نامه خود آورده‌اند: «با انتشار شایعه دستگیری موسوی و کروبی، انتظار از تشکل شما بعنوان حامی این عزیزان، بسیار بیشتر از آنی بود که کردید. انتظار آن بود که اقدامی عملی در جهت خاتمه دادن به این حصر غیر قانونی از بزرگترین تشکل روحانیون اصلاح‌طلب دیده می‌شد و اگر امید به نتیجه‌ای برای این اقدام نبود آیا نمی‌توانستید به تاسی از علمای عهد مشروطه با بست نشینی در اماکن متبرکه، خواستار آزادی رهبران سبز باشید؟»

متن کامل این نامه به شرح زیر است:

اعضای محترم شورای مرکزی مجمع روحانیون مبارز

با سلام و احترام

روزهایی که پشت سر می‌گذاریم٬ جهانیان با چشم‌هایی مبهوت٬ شاهد دلاوری آزادگان و دموکراسی‌خواهان جهان عرب٬ علیه دیکتاتورهایی است که دوران زعامت آن‌ها٬ چیزی جز قصه مکرر و پرغصه ستم بر مردم نبوده است. پیروزی‌های مداوم عقلانیت و خرد٬ دموکراسی و آزادی بر جهل و استبداد و تانک و توپ٬ بار دیگر بر این سخن تاریخی مهر تاییدی زد که: حکومت با کفر می‌پاید و با ظلم٬ نه!

کم نیستند صاحب نظرانی که جنبش سبز مردم ایران را از عوامل محرک بر مردمان تونس و مصر و لیبی و سوریه می‌دانند. آنان نیز مانند ما٬ قصد کوتاه کردن دست استبداد از کشور خویش را داشته‌اند. امروز اما زمان آن است که از خود بپرسیم: چه شد در کشورهای عربی٬ مردم معشوق دموکراسی و آزادی را در آغوش می‌گیرند و ما با وجود تجربه ۱۰۵ ساله٬ هم‌چنان از دست‌یازی به آن محروم‌ایم؟

فراموش نکرده‌اید و نکرده‌ایم که در روزهای سقوط دیکتاتور تونس و فرعون مصر٬ دو همراه جنبش سبز٬ مهدی کروبی  میرحسین موسوی٬ از مردم دعوت کردند تا در حمایت از انقلاب مردم مصر و تونس به خیابان ها بیایند. جوش و خروشی در جامعه فتاد و میلیون ها نفر دعوتشان را اجابت کردند. همین دعوت و همراهی با مردم باعث شده است که این عزیزان هم‌اکنون در حصر خانگی گرفتارند. انتظار مردم آن بود که در غیاب این عزیزان پرچم آزادی‌خواهی بر زمین نماند اما نه تنها حرکت مردم پشتیبان خود را از دست داده است بلکه سکوتی توام با رضایت از طرف اهل سیاست حصر این بزرگواران را در بر گرفته است.

آقایان موسوی و کروبی، با پایداری بر عهدی که با مردم بسته بودند، امروز در پیشگاه ملت، روسپید هستند. آن ها به کرات روند ظالمانه حاکمان در تضییع حقوق ملت، را به نقد نشستند و بارها بر غاصب بودن دولت فعلی و به رسمیت نشناختن آن تاکید کردند. چنانچه بیانیه های میر سبز و سخنان شیخ شجاع را بار دیگر مرور نمایید، بی شک بر اصرارشان در محکومیت حکومتی که دست به سرکوب و کشتار مردم بی گناه یازیده و لزوم پاسخگویی چنین حاکمانی بر خون های ریخته شده، وقوف خواهید یافت.

در حافظه این مردم ثبت است که چگونه شیخ شجاع در آخرین سخنان منتشر شده از حصر، چنین حکومتی را نه جمهوری و نه اسلامی دانست. این مردم هنوز به یاد دارند که آیت الله العظمی منتظری که به شهادت اکثر علما، اعلم فقها بود، رهبر فعلی را براساس احکام فقهی ظالم دانسته و حکم به عزل چنین رهبر ناعادلی داد. رهبر ناعادلی که شیخ می گفت که اختیاراتش از اختیارات خدا نیز بیشتر شده، در سیطره ولایتش و توسط نهادهای تحت سلطه اش، جنایت های بی شماری ثبت گردیده که نتیجه بی درنگش ملغی شدن ولایت اوست. مردم نیز در تظاهرات گوناگون این خواسته را فریاد کرده اند و امروز شکی در ساقط شدن ایشان از مقام رهبری بواسطه نداشتن پیش شرط چنین مقامی، عدالت، نیست.

آقای میر حسین موسوی، در بیانیه ۱۷ ام، به صراحت کف مطالبات جنبش سبز برای گشایش باب تعامل با حاکمیت را برشمرده اند که بی گمان پیش‌شرط هرگونه کنش سیاسی حداقلی در چارچوب سیستم فعلی است و نادیده انگاشتن آن شروط، برابر با نادیده انگاشتن حق ملت بر تعیین سرنوشت خویش می باشد.

با انتشار شایعه دستگیری موسوی و کروبی، انتظار از تشکل شما بعنوان حامی این عزیزان، بسیار بیشتر از آنی بود که کردید. انتظار آن بود که اقدامی عملی در جهت خاتمه دادن به این حصر غیر قانونی از بزرگترین تشکل روحانیون اصلاح‌طلب دیده می‌شد و اگر امید به نتیجه‌ای برای این اقدام نبود آیا نمی‌توانستید به تاسی از علمای عهد مشروطه با بست نشینی در اماکن متبرکه، خواستار آزادی رهبران سبز باشید؟

اما متاسفانه گذر ایام نشان داد که اعتراض های هر از چند شما، از کنایه هایی آن هم در خلوت وبسایت هایتان فراتر نخواهد رفت. شاید برخی استدلال نمایند که تشکل شما تحت فشار است و فرصت اعتراض سازمان یافته ندارید. اما صحبت های مناقشه آمیز گاه و بیگاه دبیرکل حزب متبوع از جمله طلب بخشش از رهبری و سخنان دیگر اشخاص برجسته آن تشکل، از جمله جناب آقای موسوی خوینی ها گمانه زنی های اولیه در جدا بودن مسیر تشکل شما از راهی که آقایان موسوی و کروبی در برابر ملت گشودند را قوی تر کرده است. این نگرانی ها زمانی رنگ جدی تری به خود میگیرد که جناب آقای موسوی خویینی ها که یک دهه پیش، نسلی از دانشجویان زندگی و آینده خود را فدای حمایت از مطبوعه به مسلخ برده شده ایشان کردند و بسیاریشان هنوز هزینه این اقدام خود را می‌پردازند از رسمیت نداشتن جنبش سبز سخن می راند! گویی برای شرکت در انتخابات و در راستای اجابت پیش شرط رهبری و فرمانده سپاه به جای اعلام برائت از جنبش سبز، راه مناسب را در پاک کردن جنبش سبز دیده اند. و یا صحبت هایی در حمایت از رهبری ایراد کرده اند که تماما با مواضع ثبت شده آقایان موسوی و کروبی در تناقض می باشد.

برای ما  جای عجب است که چگونه وزیر سابق کشور٬ می‌تواند از اجرای قانون در دوره وزارت خود سخن بگوید؟ آیا انتخابات مجلس هفتم و ریاست‌جمهوری نهم٬ بر مبنای قانون برگزار شد؟ آیا حملات نیروی انتظامی به دانشگاه‌ها – که آقای موسوی لاری مسوولیت آن‌ها را بر عهده داشته‌اند – براساس قانون بوده است؟

انتظار از اعضای شما به عنوان افرادی که داعیه‌ اخلاق‌گرایی در سیاست را دارید٬ آن است که صادقانه با مردم برخورد کنید. هیچ شخص و گروهی٬ موظف و مکلف به حمایت از جنبش سبز  نیست. هیچ حزب و دسته‌ای را نمی‌توان با استفاده از زور٬ به شرکت یا عدم شرکت در انتخابات٬ مجبور کرد. اما اخلاقی‌تر آن است که در چنین حالتی٬ از اعتبار خود و تشکل متبوع‌تان مایه بگذارید و نه رهبران جنبش سبز. پیش‌شرط‌های حضور در انتخابات برای آنان که دل در گروی جنبش سبز دارند٬ پیش از این توسط مهدی کروبی و میرحسین موسوی اعلام شده است.

ما انتظار داریم که تحول عظیمی که در دو سال گذشته در کشور رخ داده٬ رویه و روند برخی رفتارها را تغییر دهد. انتظار نداریم که هم‌چون سال ۸۴ وزیر کشور با آقای مهدی کروبی از تقلب در انتخابات سخن بگوید و زمانی که با رهبر جمهوری اسلامی محشور است٬ مهدی کروبی را به توهم متهم کند. انتظار امروز جامعه ایران آن است که همه آنانی که دستی بر آتش سیاست دارند٬ تحول اخلاقی رخ داده در جامعه طی دو سال گذشته را درک نمایند.

امضا کنندگان این نامه، ضمن اعتراض شدید به رویه تشکل متبوع شما در چند ماهه پس از بازداشت رهبران جنبش سبز، و موضع گیری هایی که بیشتر بوی منفعت گرایی شخصی و حزبی دارد، تا مصلحت گرایی جمعی، از شما می خواهند که کاری نکنید تا شایعاتی که درباره خشنود بودن برخی از بازداشت موسوی و کروبی به گوش می‌رسید٬ درباره شما مصداق پیدا نماید. از تشکل شما بواسطه ادعای همراهی با آقایان موسوی و کروبی، که یکی دبیرکل سابق تشکل تان بوده و دیگری نامزد مورد حمایت تان در انتخابات انتظار داریم که اقدام عملی جهت رفع حصر ایشان صورت دهید. اما اگر بنا به هر دلیلی راه آینده خود را خارج از اسلوب هایی که موسوی و کروبی ترسیم کرده اند، می دانید، تقاضامندیم که از حساب جنبش سبز، خرج منفعت طلبی های گروهی خود ننمایید و به صراحت اعلام نمایید که راه و حساب آن مجمع، سوا از راه موسوی و کروبی و حساب جنبش سبز است.

جنبش سبز در دو سال گذشته حداقل ۷۰ شهید تقدیم آزادی این ملت کرده و هزاران نفر از هواداران این جنبش در بدترین شرایط بازداشت و شکنجه شده اند و حتی در داخل زندان ها از مبارزه با حکومت جور و ظلم دست نشسته اند. اگر هنوز وجود جنبش سبز را انکار نمیکنید و خود را جزیی از آن میدانید، از جنابان عالی انتظار حمایت عملی داریم. بدیهی است همگان به توان شما در همراهی آگاهی دارند، لذا انتظار از شما بسان انتظار از موسوی و کروبی در حضورهای خیابانی نیست – چرا که آن زمان که هنوز به وجود جنبش سبز اذعان داشتید٬ همراهی نکردید، اکنون که گویا وجودش را نیز به رسمیت نمی شناسید، همراهی فیزیکی تان پیش کش – ولی انتظار از تشکل شما به عنوان مسوولان سابق همین حکومت و شریک در مظالم و مصایب رفته بر این ملت، بیشتر از آن خواهد بود که چند جمله دوپهلو در سایت های خود بگذارید.

دیر نیست روزی که در ایران نیز مردم با نیروی خود٬ دموکراسی را برقرار کنند٬ همانگونه که میر حسین گفته بود :“روز خشم” و روزهای غضب ملی اجتناب ناپذیر می شود. فراعنه معمولا زمانی صدای ملت را می شنوند که بسیار دیر شده است.»، اما امیدواریم ما و شما در زمره آنانی باشیم که موسوی و کروبی در وصفشان گفتند: “در کنار آنانی که از هر گونه تغییر مأیوس و نا امید بودند، در کنار آنانی که مصلحت اندیشی را به گونه ای تفسیر کردند که عافیت طلبی شخصی آنان را توجیه کند، در کنار آنانی که رعب پوشالی حکومت کودتا هر گونه حرکت را از آنان سلب کرده بود، چه بسیار کسانی هم بودند که دست از تلاش برنداشتند، چرا که باور داشتند زندگی کردن، صرفا به معنای زنده ماندن نیست.”

امضاکنندگان: اسپینوزا مرثیه‌های خاک

http://spinooza.blogspot.com/  (اسپینوزا)
http://arashbahmani61.blogspot.com/ (مرثیه‌های خاک)
http://akarim8808.blogspot.com/  (وبلاگ گاه‌نوشته‌های آکریم )
http://onlymehdi.wordpress.com/  (مهدی سحرخیز)
http://alirezarezaee1.blogspot.com/  (علی‌رضا رضایی)
https://farshadm.wordpress.com/  (فرشاد محمدی)
http://nasimeazadi.wordpress.com/  (وبلاگ نسیم آزادی)
http://www.shahabaddin.com/  (شهاب شیخی)
http://nikomakhus1.blogspot.com /  (نیکوماخوس)
http://kavehkermanshahi.blogspot.com/  (کاوه کرمانشاهی)
http://mohsenmousavi.blogspot.com/  (محسن موسوی)
http://khizesh2009.blogspot.com  (وبلاگ خیزش)
http://sabzintan.blogspot.com/  (وبلاگ سبزین تن)
http://bhrngi.blogspot.com (وبلاگ بهرنگی)
http://behzad-fathi.blogspot.com/  (بهزاد فتحی)
http://sarnameh.wordpress.com (وبلاگ سرنامه)
http://omidfardadk.wordpress.com/  (امید فردا)
http://leviathank.wordpress.com (لویاتان)
http://tavazon.blogspot.com  (وبلاگ فرخ توازن)
http://iran-democracy1987.blogspot.com  (وبلاگ دموکراسی)
http://alireza222.blogspot.com  (وبلاگ زیر پوست شهر)
http://illia-z.blogspot.com  (وبلاگ یادگاری)
http://kabouk.wordpress.com/  (وبلاگ کابوک)
http://www.mehdimixer.blogspot.com/  (وبلاگ سی خرداد)
http://zaminegerd.blogspot.com/  (وبلاگ زمین گرد است)
http://araaamnameh.wordpress.com/  (وبلاگ ارام‌نامه)
http://cyrusofgreat.wordpress.com/  (وبلاگ یادداشت‌های یک آتئیست)
http://tabriz26.wordpress.com/  (وبلاگ نوشته‌هایی از تبریز)
https://cometoisland.wordpress.com/  (وبلاگ جزیره‌ای به نام ایران)
http://melodi-not.blogspot.com/  (وبلاگ ملودی)
http://armaanesabz.blogspot.com/  (وبلاگ آرمان سبز)
http://darvishshirazi.persianblog.ir/  (وبلاگ محکوم به عشق وطنم)
http://Yuyop.blogfa.com  (وبلاگ کلاغ سیاه قصه‌های دور)
https://tohirow.wordpress.com/  (وبلاگ یک فکر)
http://miralisabzineh3.wordpress.com  (وبلاگ میرعلی سبزینه)
http://salamsabz.blogdoon.com  (وبلاگ رنگ سبز)
http://bohtanetariki.blogspot.com/  (وبلاگ بهتان تاریکی)
http://sarazarkoob.wordpress.com/  (سارا زرکوب)