Friday, November 11, 2011

قتل منجی به دست ناجی یا قتل پناه دهنده به دست پناهجو











پانزده خرداد سال هزارو سیصد و چهل دو روح الله خمینی در مقام آیت الله در اعتراض به انقلاب سفید دستگیر و روانه زندان شد. خبرها حاکی از محاکمه و در پی آن اعدام خمینی بود که آیت الله شریعتمداری شبانه راهی تهران شد. در تبعیت از ایشان علمای شهرستانها و مراجع تقلید به تهران عزیمت کردند طوری که ساواک به مسافرت همه آنها در یک زمان خاص مشکوک شده و محل اقامت آیت الله شریعتمداری را تحت نظر میگیرد. در پی نشست علما برای نجات جان روح الله خمینی و دیگر روحانیون دستگیر شده بیانیه ای به یاری آیت الله منتظری تنظیم میشود که در متن آن چهلم شهدای پانزده خرداد به “مرجع تقلید روح الله خمینی” تسلیت گفته شد. این بیانیه با اعتراض جمعی از علما نسبت به چگونگی مرجعیت خمینی روبرو شد که با اعلام اقتدای آیت الله منتظری به وی توسط سی و سه نفر از علما امضا و به منزل خمینی تلگراف شد. در تایید این بیانیه نخست آیت الله شریعتمداری در مقام مرجعیت وسپس آیت الله میلانی و مرعشی نجفی وشیخ محمد تقی آملی از مراجع وقت در بیانیه هایی جداگانه خمینی را به عنوان مرجع معرفی کردند. در حقیقت مرجعیت شخص خمینی به دلیل حفظ جانش بود نه درجه اجتهادش!
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آیت الله شریعتمداری با مخالفت با اختیارات نامحدود ولی فقیه به یکی از منتقدین خمینی مبدل شد که این انتقاد به قیمت برچسب زدن نقشه کودتا علیه نظام به وی و صادق قطب زاده تمام شد. آنطور که در خاطرات آیت الله منتظری یاد شده ری شهری قاضی پرونده قطب زده اعتراف کرده بود احمد خمینی به زندان رفته و به قطب زاده پیغام میرساند: امام گفته بنا به مصلحت اعتراف کنید آیت الله شریعتمداری در این اتهام نقش داشته تا عفو شوید. ضمنن در این خاطرات از قول برخی منابع حکومتی جریان کودتای منتسب به قطب زاده ساختگی قلمداد میشود. این کودتای ساختگی اما به قیمت حصرآیت الله شریعتمداری تا مرز کشته شدن این مرجع پیش میرود.
جلوگیری از درمان تخصصی آیت الله شریعتمداری توسط شخص خمینی، عامل بروز این مرگ زودهنگام شد. در این باب آیت الله حاج رضا صدر بارها از خمینی درخواست کرد که ایشان مورد مداوا قرار گیرد که حتی به هتک حرمت توسط خمینی نسبت به آیت الله شریعتمداری می انجامد.(نقل قول از آیت الله حاج رضا صدر). بگذریم از حصر آیت الله منتظری که متعاقب مخالفتهای با اعدامهای سیاسی وحتی نامحدود بودن قدرت رهبری چگونه ناجی رهبر انقلاب ایران را به کام شکنجه کشانید؛ درحقیقت در ماجرای آیت الله العظمی شریعتمداری، ناجی خمینی از مرگ به دست وی نابود شد، قتل منجی به دست ناجی!
واما تاریخ اینبار به گونه ای دیگر تکرار شد. خامنه ای که در زمان طاغوت توسط خانواده میرحسین موسوی پناه داده شده بود و عضو دوری از خانواده به حساب میامد در پی انتخابات هشتاد و هشت برای سرکوب مخالفانش دست به حصر غیرقانونی موسوی و کروبی میزند. این روزها با داغ شدن شایعه سرطان خون میر حسین موسوی، محمد نوریزاد مطلبی را در سایت خود به اشتراک میگذارد که با طرح سوالهایی بدین نتیجه میرسد که مرگ آقایان موسوی و کروبی میتواند دستمایه نظام دیکتاتوری حاکم باشد که به نظر من کاملن متوجه شخص خامنه ای ست. این میان تاریخ یادآور مرگ منجی به دست ناجی ست؛ آن هنگام که مصلحت اندیشی آیت الله شریعتمداری سبب رهایی خمینی از مرگ شد آیا وی به جان او رحم کرد؟ امروز چه تضمینی ست که خامنه ای با همان درجه بازهم به مصلحت به جان پناه و خویشش رحم کند؟ بعد از انتشار این نوشته توسط نوریزاد هنوز واکنش درستی از سوی مقامات جمهوری اسلامی صورت نگرفته و همچنان سلامت موسوی، کروبی و همسرانشان در پرده ای از ابهام قرار گرفته است.
دراین میان شورای هماهنگی امید و شخص امیرارجمند به عنوان مشاور میرحسین موسوی هنوز جویای سلامتی ایشان نشده و یا بیانیه، تاییدیه و یا تکذیبیه ای منتشر نکرده اند. واقعن مسئولیت جان میر حسین و شیخ مهدی کروبی با کیست؟ آیا واکنش ها در زمان حصر آنان کافی ومثمرثمر بوده است؟ اگر نبوده سکوت و منفعل بودن در شرایط مبهم کنونی تنها راه باقی مانده است؟ آیا تاریخ بزرگترین مرجع عبرت نیست؟ آیا محبوبیت آیت الله شریعتمداری و منتظری کمتر از میرحسین و شیخ مهدی بود؟ آیا مرگ آنان که به مرور به آنها تحمیل شد پایه های دیکتاتوری را لرزاند؟
پانوشت: خامنه ای نیز به عنوان دومین رهبر انقلاب ایران بنا به مصلحت به درجه تقلید رسید. وی زمانی بنا به اصل سوم رساله مراجع تقلید یعنی “عده ای از علمای مورد اطمینان، مجتهدی را اعلم و شایسته تقلید بدانند” به این درجه دست یافت که خلاء جدی مرجع تقلید به علت فوت آیت الله اراکی محسوس بوده و همچنین عضویت سیاستمداران برجسته ای چون هاشمی رفسنجانی (رییس جمهور وقت)، حسن روحانی، ناطق نوری (رییس مجلس وقت)، شیخ محمد یزدی (رییس وقت قوه قضائیه)، امامی کاشانی و احمد جنتی یکی از نقاط عطف این انتخاب بوده است. به نظر نگارنده، آنان که به مصلحت می آیند به مصلحت میکشند و به مصلحت میسازند حتی اگر این مصلحت جان نزدیکان و خویشانشان باشد.








No comments:

Post a Comment