Sunday, August 18, 2013

فراری بر قراری

گاهی گمشدگی بد نیست وقتی طوفانی از واژه ها، طوفانی از جریانات، طوفانی از قضاوتها و تحلیل ها استثمارت می کنند.
گاهی فرار بد نیست وقتی در خبرها چیزی از "فرار" نوشته نشده و درست وقتی امیدی به فراریان نیست. 
به گمشدگی گریخته ام تا شبیه دیگرانی شوم که در حافظه شان هیچ نقطه سیاهی باقی نمانده است. شستشوی مغزی با وایتکس و یا آلزایمری از نوع فراموشی زمان و تاوان هایش آرزوست.

این گم شده را آزاد کنید از بند تک تک واژه هایی که برایش مفهوم زندگی ست! این گم شده را آزاد کنید از نام کسانی که برایش مفهوم زندگی ست...
وقتی تاریخ را زندگی میکنی تاریخ را درد می کشی.. 
وقتی هنوز پوستت بسان کرگدن نشده و اسم ها و واژه ها به تو شلیک می کنند...

وقتی هنوز سالوس کابوس توست
بهتر است مدتی گم شوی از تماشایشان! از به رژه کشاندن واژه هایشان...
وقتی امیدی به رهایی ات نیست
وقتی میان واژه ها، میان اسم ها، میان نگاه ها 
میان خبرها و نوشته ها 
هنوز بارانی نگرفته 
وقتی هنوز مردی،وقتی هنوز زنی،وقتی هنوز کسی 
میان میله های حصر و زندان،بهای امید به آزادی ست
باید گم شوی میان رویایی،که در آن واژه سخت پرمحتواست...
گاهی بهترین کنش در آغوش کشیدنِ محتوای واژه ها در سکوت و تنهایی ست.

No comments:

Post a Comment